ایالت خراسان ولیعهدنشین ایلخانان
نویسنده : شکوفه حسن پور- فریدون اللهیاری فیض الله بوشاسب
چکیده : با حمله مغول به خراسان بزرگ، چون این ایالت دروازه ورود مغولان به ایران بود آسیب های فراوانی دید و رونق و شکوفایی خود را از دست داد. اما با استقرار حکومت ایلخانی در ایران، این ایالت یک بار دیگر از زیر بار محنتهای وارده قد علم کرد و ولیعهدنشین ایلخانان گردید. دوران ایلخانان همانند سایر دوران ها رسم بود که ولیعهد جهت ممارست حکومت داری به ایالت مهمی فرستاده میشد. در این زمان ایالت خراسان به دلیل موقعیت سوق الجیشی، اقتصادی، تجاری و انسانی که داشت ولیعهدنشین شد. چنان که در عهد ایلخانی هلاکو، اباقا، در زمان اباقا، ارغون و در زمان ارغون، غازان و در عهد غازان، محمد الجایتو و در زمان محمد الجایتو، ابوسعید عهده دار این منصب بودند و این ایالت به پاس تلاش های ولیعهد های ایلخانی و زحمات دیوانسالاران ایرانی و استعدادهای بالقوه ای که داشت توانست رونق و شکوفایی از دست داده خود را به دست آورد. هدف در این پژوهش شناخت ولیعهدهای ایلخانی و اوضاع خراسان ولیعهدنشین است. مقالۀ حاضر درصدد پاسخ دادن به این دو
ایالت خراسان ولیعهدنشین ایلخانان
دکتر شکوفه حسن پور
دکتر فریدون الهیاری
دکتر فیض الله بوشاسب
چکیده
با حمله مغول به خراسان بزرگ، چون این ایالت دروازه ورود مغولان به ایران بود آسیب های فراوانی دید و رونق و شکوفایی خود را از دست داد. اما با استقرار حکومت ایلخانی در ایران، این ایالت یک بار دیگر از زیر بار محنتهای وارده قد علم کرد و ولیعهدنشین ایلخانان گردید. دوران ایلخانان همانند سایر دوران ها رسم بود که ولیعهد جهت ممارست حکومت داری به ایالت مهمی فرستاده میشد. در این زمان ایالت خراسان به دلیل موقعیت سوق الجیشی، اقتصادی، تجاری و انسانی که داشت ولیعهدنشین شد. چنان که در عهد ایلخانی هلاکو، اباقا، در زمان اباقا، ارغون و در زمان ارغون، غازان و در عهد غازان، محمد الجایتو و در زمان محمد الجایتو، ابوسعید عهده دار این منصب بودند و این ایالت به پاس تلاش های ولیعهد های ایلخانی و زحمات دیوانسالاران ایرانی و استعدادهای بالقوه ای که داشت توانست رونق و شکوفایی از دست داده خود را به دست آورد. هدف در این پژوهش شناخت ولیعهدهای ایلخانی و اوضاع خراسان ولیعهدنشین است. مقالۀ حاضر درصدد پاسخ دادن به این دو پرسش است: 1. خراسان ولیعهد نشین در دوره ایلخانان از چه ویژگیهایی برخوردار بود؟ 2. کدام خانزادگان ایلخانی در این ایالت به امارت رسیدند و چه اقداماتی انجام دادند؟ از این روی این پژوهش با چنین رویکردی به روش توصیفی و تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانهای به اوضاع خراسان ولیعهدنشین میپردازد.
واژه های کلیدی: ایالت خراسان، مغول، ایلخان، ولیعهد، حکومت.
Khorasan Province, the Ilkhanid Crown Princes’ Residence
Shekofeh Hasanpoor
Ferydon allahyari
Feyz_allah Boshasb
Abstract
The Mongol invasion to Khorasan incurred a huge damage to this province and it lost its prosperity since it was the gateway of Mongol’s entrance to Iran. But with the establishment of the Ilkhanate dynasty in Iran, the once again rose out of the agony and distress and became the prince consort of Ilkhanate. Similar as other periods, it was a custom among ilkhanate that the crown prince was sent to key states for the practice of governance. At this time, due to strategic, economic, and commercial situation and human resources of Khorasan province, it became the prince consort of the government. Where at the time of Hulagu ruling Abaqa held this position, followed by Arghun at the time of Abaqa, Ghazan at the time of Arghun, Muhammad Aljayto at the time of Ghazan, and Abu-Sa’eed in the time of Muhammad Aljayto. This state regained prosperity and its earlier success as a result of the efforts of the Ilkhante crown princes and the Iranian patriarch on its potentials. The aim of this study is to obtain an understanding of the Ilkhante crown princes and the situation of Khorasan at their time. This article attempts to answer these two questions: 1. what are the features of Khorasan as a prince consort during the Ilkhanate dynasty? 2. Which princes held the emirate in this state and what did they do? Through this approach, this study adopts a descriptive analytical method and uses the library documents and references to investigate the situation in Khorasan as a prince consort.
Keywords: Khorasan province, Mongols, Ilkhanate, crown prince, government.
مقدمه
گستردگی قلمروی حکومت هلاکو و تعداد اندک یاران و نیروهای مغولی همراهش، نظارت دقیق بر همۀ امور، از جمله ادارۀ ایالات را برای او دشوار کرده و باعث شده بود، نظارت دربار مرکزی بر تمام نواحی بهصورت یکسان انجام نپذیرد. علاوه بر این موارد، حملات ادامهدار الوس جغتای، دوری پایتخت ایلخانان از مرزهای شرقی، موقعیت استراتژیک و اهمیت اقتصادی و انسانی خراسان باعث شده بود هلاکو تصمیم بگیرد، ایالت خراسان بهصورت مستقیم و تحت نظارت بیواسطۀ دربار مرکزی اداره شود. هلاکوخان جهت اداره ایالت خراسان فرزند معتبر خود اباقاخان را به آن مکان اعزام کرد و این رسم رایجی شد که تا پایان حکومت ایلخانان ادامه یافت. بیشتر شاهزادگانی که برای حکومت این ایالت مهم انتخاب می شدند، عنوان ولیعهدی خانِ وقت را هم دارا بودند و با برعهده گرفتن ادارۀ ایالتی چنین مهم، برای برعهدهگرفتن تختِ خانی ورزیده و آماده میشدند. این شاهزادگان با کمک امرا و دیوانسالاران تلاش میکردند اوضاع اقتصادی، تجاری و فرهنگی خراسان را که در حمله مغول آسیب فراوانی دیده بود، بهبود بخشند و از تعرض الوس جغتای به خراسان جلوگیری و همچنین شورشها و طغیانهای امرا و بزرگان این دیار را سرکوب کنند.
با توجه به این مقدمه و از آن جایی که لازم است پژوهشی مستقل در رابطه با خراسان بهعنوان ایالت ولیعهدنشین ایلخانان انجام شود، به این موضوع پرداخته شده است. البته تاکنون تحقیقات متعددی در ارتباط با خراسان همانند «مناسبات ایلخانان و جغتاییان در عهد فرمانروایی سلطان محمد الجایتو و اباقا خان» صورت گرفته و همچنین کتابی تحت عنوان نظام ایالات در دوره ایلخان نوشته شده است، اما این پژوهش به واکاوی اوضاع خراسان ولیعهدنشین و اقدامات حاکمان و والیانی میپردازد که باید در آیندهای نزدیک بر تخت امارت ایلخانی ایران بنشینند.
جغرافیای خراسان در دورۀ ایلخانان
خراسان در زبان قدیم به معنای خاور زمین است. ولایت خراسان در سدههای نخست هجری بسیار پهناور بود. بهطور کلی، تمام ایالتهای اسلامی در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند، خراسان نام داشت. این پهنۀ گستردۀ جغرافیای تاریخی را خراسان بزرگ میخواندند. خراسان بزرگ بر پایۀ تقسیمات جغرافیایی در دورۀ باستان و سدههای نخست اسلامی در چارچوب تقسیمات کشوریِ امپراتوریهای بزرگ، ایالتی پهناور بود و برای ادارۀ بهتر، تقسیمات داخلی داشت. این ایالتِ پهناور در قرون وسطی به چهار بخش «بلخ، مرو، هرات و نیشابور» تقسیم شده بود. پیش از هجوم مغولان، جمعیت نیشابور و مرو بیش از دو بخش دیگر بود، اما پس از حملۀ مغول، مرو و نیشابور بهشدت تخریب شدند و موقعیت پیشین خود را از دست دادند. با گذشت زمان، هرات موقعیت برتری در خراسان پیدا کرد. ابنبطوطه در زمان ابوسعید ایلخانی، نوشته است: «هرات بزرگترین شهرهای آباد خراسان است. شهرهای خراسان چهار است، دوتا آبادان و دوتا ویران. دوتای آبادان عبارت است از هرات و نیشابور و دوتای ویران عبارت است از بلخ و مرو». پس از تشکیل ایلخانان به سبب ضرورتهای نظامی و موقعیت ویژه خراسان در جغرافیای سیاسی قلمرو ایلخانان برای تأمین مایحتاج و نیاز سپاهیان مغول و پهنه جغرافیایی کوچ اردوهای مغولی، بخصوص بین مناطق ییلاقی و قشلاقی، مازندران بهعنوان پشتوانه خراسان در قلمرو حاکم این ایالت قرار گرفت، البته در قلمرو خراسان دوره ایلخانی هرات توسط ملوک محلی آلکرت بهعنوان یکی از حکومتهای تابعه ایلخانان اداره میشد.
خراسان، تهاجم ویرانگر مغول تا تأسیس حکومت ایلخانی
چنگیزخان با گذر از رود آمودریا توانست شهر بلخ و قلعۀ نصرتکوه را پس از ویرانی و قتلعام اهالی تصرف کرد. او مأموریت تصرف دیگر شهرهای خراسان را بر عهدۀ تولوی، پسر کوچکش، گذاشت. تولوی با سرعت این مأموریت را انجام داد. ظرف دو، سه ماه، آن شهرهای پرجمعیت که هر آبادی آن وسعت یک شهر را داشت، با تمام اطراف و اکناف آن، مانند کف دست صاف کرد. در فاصلۀ زمانی بین تهاجمهای اولیۀ مغول تا زمان ورود هلاکو به ایران و تشکیل سلسلۀ ایلخانی، خراسان، پایگاه نیروهای مغول بود. درحقیقت، چنگیز پس از بازگشت از ایران تمام مناطق فتحشده، به جز خراسان را به حال خویش رها کرد. به نقل از جوینی، مغولان مرکزیتی در توس به فرماندهی امرای اعزامی از دربار مرکزی برپا کردند. این امرا رابطۀ واحدهای نظامی اعزامی مغول به ایران با مرکزیت قراقوروم، حمایت مالی و تدارکاتی از آنها و نیز جمعآوری مالیات و تأسیس اولین تشکیلات اداری مغول را عهدهدار شدند. جنتمور (633-630) اولین امیری بود که بهطور رسمی به حکومت خراسان و مازندران منصوب شد. بعد از او نوسال (637- 633)، گرگوز (641- 637) و امیر ارغون (654- 641) بهترتیب، حکومت خراسان را دردست داشتند. امیر مغول خراسان باید دیگر نواحی تابع حکومت مغول در ایران را نیز اداره میکرد، اما به دلیل مداخلههای نمایندگان الوسها و رؤسای لشکری و رتبه پایین این امیران، نظام اداری مغول با مرکزیت خراسان آشفته بود و به عزل و قتل بعضی از این امیران منجر شد. با ورود هلاکو به خراسان در سال 654قمری این مرکزیت کمرنگ شد و با تشکیل حکومت ایلخانان، خراسان هم به سایر نقاط ایران ملحق شد.
الوس جغتای و خراسان ولیعهدنشین
اولین حضور جغتاییان در عرصۀ تاریخ ایران، به شرکت جغتای در لشکرکشی چنگیزخان به شرق ایران باز میگردد. جغتای در نبرد سند در تعقیب سلطانجلالالدین خوارزمشاه شرکت کرد. زمانیکه جلالالدین با عبور از رود سند گریخت، چنگیز او را مأمور ویرانی آن نواحی کرد تا اگر سلطانجلالالدین بازگشت، «اصلاً مادۀ معاش و انتعاش نیابد». حضور دراز مدت الوس جغتای و تلاش سپاهیان و سرداران آن برای ادامۀ فتوحات مغولان در شرق ایران باعث شد، جغتاییان ادعا کنند آن حدود متعلّق به آنهاست. آنها مدّعی بودند چنگیزخان از حدود جیحون و سند تا هرات را به آنها داده است. جغتاییان همواره از تنگی جا شکایت داشتند و معتقد بودند الوسهای دیگر چنگیزی حصۀ بیشتری نسبت به الوس جغتای یافتهاند. رشیدالدین همدانی نوشته است: «براق [خان الوس جغتای] قوریلتای ساخته با قایدو [خان الوس اکتای] گفت که لشکر ما زیاده شده و این ولایت تحمل ایشان نمیتواند. من از آب خواهم گذشت که ولایت خراسان را بگیرم» تا «علفخوار و ملک و مال بر لشکر او فراخ شود». در این دوره، الوس جغتای به دلیل قرارگرفتن بر سر راه ارتباطی ایلخانان با دربار قاآن بزرگ و همچنین، دعاوی توسعهطلبانه در شرق ایران که به خراسان بهعنوان منبع ثروت مادی و انسانی مینگرستند، بسیار در کانون توجه بود. لزوم آمادگی در برابر منازعات الوس جغتای ایجاب میکرد تا حکومت آن به شاهزادگانی سپرده شود که قرار بود در آینده ایلخان شوند.
جایگاه ژئوپلیتیک، اقتصادی (مالی،کشاورزی، دامداری، صنعت و تجارت) خراسان ولیعهدنشین
خراسان به عنوان یکی از ایالات بزرگ قلمرو ایلخانی از موقعیت استراتژیک ویژه ای برخوردار بود و از عهد ایلخانان تاکنون جایگاه دروازه ورود به ایران را یافت. علاوه بر این موقعیت، خراسان با داشتن مراتع غنی، مراکز صنعتی و پیشهوری فعال، کشاورزی و تجارت پر رونق از اهمیت اقتصادی قابل ملاحظهای برخوردار بود. بر اساس گزارشهای مالی، این ایالت از نظر مالیاتی وضع خاصی داشت. مالیاتهای خطۀ خراسان به همراه دیگر مبالغ مالیاتی ایران جمع نمیشد، بلکه بهصورت جداگانه جمع و به خزانۀ این ایالت واصل میشد و دیوان مرکزی از این ایالت مالیاتی دریافت نمیکرد: «اما در زمان دولت مغول چون اکثر اوقات وزرا و کُتاب دیوان اعلی خراسانی بودهاند، خراسان و قهستان و قومس و مازندران و طبرستان را مملکتی علیحده گرفتهاند و حسابش جداگانه کمتر چیزی بر پادشاهان عرض میکرده و بدین حیله هر سال بمدد خرج لشکر خراسان بیست تومان از این ولایات میستدهاند». اگرچه سخن مستوفی در نهایت حیلتسازی خراسانیانِ دیوان اعلی را میرساند، شاید هم منظور این بوده که به ایالت خراسان که اغلب، ولیعهد در آن حکومت میکرد، اختیارات بیشتری برای مصرف درآمد مالیاتی داده شود. البته این وضع پایدار نماند؛ در زمان ایلخانی محمد الجایتو وقتی او شنید خراسان به سبب ظلم مأموران دولتی دچار خرابی شده است، پسر خواجه رشیدالدین، غیاثالدین محمد را برای نظارت به خراسان فرستاد. غیاثالدین محمد به تنظیم هـزینههاى لشـکر و امور و مصالح خراسان و محاسبۀ حقوق دیوانـى آن ایالت در وجـه خـزانه و داخـل مـحاسبات کشور پرداخت، اما «زمـان امانش نداد و بر آن قرار نماند».
خراسان در کشاورزی و دامداری از مناطق حاصلخیز ایران بود. بادغیس منطقۀ کوهستانی مثلث شکلی که بین هرات و بلخ و سرخس قرار داشت با مراتع سرشار، مکان مناسبی برای زندگی ایلی و دامپروری بهشمار میرفت. همسایۀ شرقی بادغیس نیز ناحیۀ کوهستانی غور و غرجستان بود که آن نیز از همۀ ویژگیهای طبیعی بادغیس و حتی بهتر از آن برخوردار بود، چنان که مراتع غنی و سرسبز این دو ناحیه، بهویژه بادغیس، توجه مغولان را از همان آغاز بهخود جلب کرد. کشاورزی بهویژه در اطراف هرات و نیشابور پررونق بود. کشت میوهها و پرورش کرم ابریشم در زمان مغول اهمیت درخور توجهی در اقتصاد ایران داشت. بادغیس به صادرات پسته مشهور بود. از هرات مقدار زیادی کشمش و پسته و عسل و سایر تنقلات به خارج صادر میشد. در پوشنگ نیز بیش از صد نوع درخت تاک ثمر میداد. رونق محصولات کشاورزی در پوشنگ باعث تأسیس آسیابهای بادی فراوانی در این منطقه شده بود. بهطورکلی، در ولایت خراسان محصولاتی همچون غله، پنبه، انواع میوهها و زعفران کشت میشد.
ویژگی دیگر این ایالت، اقتصاد شهری فعال بود. با اینکه شهرهای ایالت خراسان در نخستین ایلغار مغولان ویران شدند، اما کرکوز به دستور قاآن «کارخانههای نیکو» در شهرهای خراسان تأسیس کرد و آهنگران و پارچهبافان اسیر مغولی را در آنها بهکار گماشت. ایلخانان از برخی صنایع، همچون فلزکاری، تذهیب و نقاشی، نساجی، کاشی، سفال و خزفسازی حمایت میکردند و حتی بعضی از آنها از نظر کیفیت به اوج ظرافت خود رسیدند. نساجی و کارگاههای بافندگی از حمایت ویژۀ مغولان برخوردار بودند و تا آخر عهد نامسلمانی ایلخانان در چندین شهر و منطقه فعال بودند، ازجمله این کارخانه ها، کارخانههای پارچهبافی و نساجی نیشابور، توس و اسفراین بودند که از توجه ویژۀ ارغونخان بهره میبردند. ابنبطوطه نیشابور را دمشق کوچک نامیده و از بازارهای خوب، مساجد و مدارس بسیار و زیبای آن سخن گفته است. همچنین، از بافت پارچههای حریر، همچون نخ و کمخا یاد کرده است که برای فروش به هندوستان ارسال می شده است. او از هرات بهعنوان یکی از شهرهای بسیار بزرگ و آباد خراسان در این زمان نام برده است. با درنظرگرفتن قول مورخان برای دستور اوکتایقان مبنی بر اجازۀ تجدید عمارت هرات و بازگشت پارچهبافان آن شهر و فعالیت آنها میتوان گفت هرات یکی دیگر از این مراکز عمدۀ صنعتی در عهد ایلخانان بوده است. آباقاخان نیز در سال 663 قمری بیرون دروازۀ فیروزآباد شهر هرات، کارخانه و بازاری بنا نهاد. همچنین تولید پارچههای ابریشمی در این عصر بسیار رایج بود و این پارچه ها بهعنوان کالای تجارتی بسیار مهم به مغولستان و چین صادر می شدند و حتی ایلخانان این پارچههای گرانبها را به رسم پیشکش برای حاکمان دیگر ممالک میفرستادند. بارتولد نوشته است: «پارچههای هرات معروف و مخصوصاً بعدها در دورۀ مغول یک نوع پارچه زربفتی را که راه راه و دارای تصاویر بود بس گرانبها میداشتند».
حمایت ایلخانان مغولی از فنون و هنرهای گوناگون اسلامی در پیشرفت صنعت کاشیسازی تأثیر مهمی به جا گذاشت. بهطوری که عالیترین نمونۀ ظروف و کاشی لعابدار همراه با مناظر طبیعی و تخیلی، به این دوره تعلّق دارد. بدیهی است برای پختن و پرداختن این صنعت مهم، کارگاههای مشهوری در قرن هفتم و هشتم در ایران دایر بوده و نیشابور و مشهد یکی از مراکز بسیار مهم کاشیپزی و سفالسازی بوده است. از دیگر هنرهایی که در این زمان توجه ویژهای به آنها شد، هنر معماری و ساختمانسازی بود. ایلخانان پس از تثبیت اوضاع ایران و برقراری آرامش و امنیت به ساخت بناها، مساجد، مدارس و مقابر، به سبک اسلامی همت گماردند؛ مانند گنبد هارونیه در توس و مقبرۀ باشکوه لقمانبابا در سرخس و میل رادکان قوچان.
فرمانروایان مغول برای حفظ منافع خود بازرگانی را تقویت میکردند و این سیاست در دوران سلطنت ایلخانان نیز ادامه یافت. ایالت خراسان از عهد باستان به دلیل قرار گرفتن در مسیر جادۀ تجاری ابریشم و بهعنوان مهمترین ایالت شمال شرقی سرزمینهای اسلامی اهمیت فراوان داشت و بهصورت پل ارتباطی شرق و غرب، مدیترانه را به ایـران و چـین متّصل میکرد. پس از ویران شدن مرو، جادۀ ابریشم بهسوی هرات متمایل شد و از این طریق، بخش اعظم تجارت با هند و چین در خراسان تمرکز یافت. همچنین وجود مناسبات تجاری میان ایران، ترکستان، چین و هند و همچنین تجارت ادویه و گیاهان دارویی در این دوره را رشیدالدین فضلالله گزارش داده است.
خراسان بر سر راههای تجاری شرق و غرب جای گرفته بود. «راههایی که از خراسان و قهستان میگذشت، یکی شاهراه بزرگ خراسان بود که از آن طرف، بسطام داخل خاک خراسان میشد و از آنجا تا نیشابور دو شاخه میگشت: راه شمالی یعنی راه کاروانی از بسطام به جاجرود میرفت و جلگۀ جوین را طی کرده از آزادوار میگذشت و به نیشابور میرسید. راه جنوبی که کوتاهتر از راه شمالی بود، راه چاپاری بود که به نیشابور منتهی میشد». یک منزل بعد از نیشابور در دزباد (قصرالریح)، راه خراسان دو شاخه میشد. راه راست، یعنی راه جنوب شرقی به هرات میرفت. راه سمت چپ از دزباد به شمال شرقی پیچیده به مشهد و توس میرفت، سپس از راه «مزدران» به سرخس در معبر رود تجند میرسید. از سرخس شاهراه خراسان، کویر را طی میکرد و به مرو بزرگ و پس از عبور مجدد از کویر آمل به ساحل جیحون منتهی میشد و در بیرون از خراسان به بخارا میرسید
خراسان مطلع آفتاب سلطنت در دورۀ ایلخانان
همانگونه که ذکر شد، پس از انقراض سلسلۀ خوارزمشاهیان، خراسان ابتدا امارت مخصوصی بود که ملک مشترک سلسلۀ مغول محسوب میشد. پس از تشکیل حکومت ایلخانان در ایران خراسان هم به سایر نقاط ایران ملّحق شد و در این ایالت یکی از نمایندگان خاندان سلطنت و اغلب پسر یا وارث تاج و تخت شاهی حکومت میکرد. تجربۀ حکومت و ملکداری در ایالت خراسان در تاریخ ایران سابقهای دیرینه داشت. کریستنسن نوشته است: «برحسب آیین قدیم که تا روزگار ما نیز باقی است، شاهزادگان به حکومت منصوب میشوند و علیالخصوص شاهزادگانی که امید آن میتوانند داشت که روزی بر تخت شهنشاهی نشینند، باید بهوسیلۀ حکومت یک ولایت عمده، تمرین و ممارست در عمل فرمانروایی کنند. بزرگان که میخواهند بهرام پنجم (بهرام گور) را از جانشینی پدرش محروم کنند، متعذّر میشوند که او هرگز پادشاهی نکرده است تا بدانیم که داند چه باید کردن یا نداند. از جملۀ پادشاهان ساسانی هرمزد اول پیش از آن که بر تخت نشیند والی خراسان بوده است». کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی نوشته است: «سلاطین مغول که از نسل چنگیزخان در مملکت ایران پادشاهی کردهاند، همیشه حکومت خراسان به فرزند یا برادر یا معتبرترین امرا مفوض فرمودهاند و هر که حکومت این دیار داشته بعد از حالت ناگزیر پادشاهی سریر سلطنت به او رسیده». چنان که در ایام هلاکوخان اباقا و در زمان اباقا، ارغون و به دورۀ ارغون، غازانخان و به عهد غازانخان، الجایتو و به زمان الجایتو، ابوسعید والی این منطقه بودهاند و اهالی این خاک پاک (خراسان) رعیتهایی حاکم دوست، وفادار و حقشناسند. درحقیقت، خراسان مطلع آفتاب سلطنت در دورۀ ایلخانان بود.
خراسان ولیعهدنشین در دورۀ اول ایلخانان (هلاکو و آباقا)
آمدن هلاکوخـان بـه ایران و تأسیس سلسلۀ ایلخانی، با ثبات سیاسی و به تبع آن، توسعۀ فعالیتهای عمرانی همراه شد. در این دوره، حـضور و نـقش خاندانهای ایرانیِ همیار مغولان در فعالیتهای عمرانی و شهرسازی بسیار چشمگیر بود. معروفترین این دودمانها، خانوادۀ جوینی بود. علاءالدین عطاملک جوینی که پیشتر از «سکان در رعایای خبوشان ربعی از آن قصبه» را خریده بود، هلاکو را به آبادانی خبوشان تشویق کرد. هلاکو از همان بدو ورود و در اولین اقدام دستور بازسازی شـهر خـبوشان را داد. جوینی که خود را محرک اصلی این اقدام میداند، گزارش میدهد هلاکو دستور داد مبالغی از بودجۀ دولتـی بـرای بـازسازی شهر خبوشان اختصاص یابد. علاوه بر این، ارکان دولت و بزرگان و امرا دستور یافتند که هـرکدام جـداگانه عـماراتی را در آن شهرها بسازند. به گفتۀ جوینی، بر اساس دستور هلاکو کاریزها و بازاری ساختند و شـهر بـه سـرعت آباد شد و مردمی که پیش از این، جلای وطن کرده بودند، به شهر بازگشتند و هر کدام جداگانه بنایی برپا کردند.
هلاکو پس از سروسامان دادن به امور مملکت، چون در ناصیۀ پسر بزرگتر خویش، آباقاخان، آثار رشد و نجابت دید. ممالک عراق و خراسان و مازندران را به او تفویض کرد و منصب ولایتعهدی را نیز به وی داد. آباقا هم نیشابور را پایتخت خود قرار داد. در زمان آباقا، براقخان (الوس جغتای) از ماوراءالنهر برای تسخیر خراسان حرکت کرد. وی با تهدید و ارسال سفیری به دربار ایلخانی خواست بخشهایی از خراسان به الوس جغتای واگذار شود و در هنگام عبور از جیحون به تبسین اغول، حکمران خراسان و برادر آباقاخان، پیغام داد، مرغزار بادغیس علفخوار اجداد ما بوده و بادغیس را خالی کنید تا خشم ما فروکش کند. این پیغام بهخوبی، اهداف لشکرکشی و ادعای مالکیت براق خان بر خراسان را نشان میدهد؛ اما آباقاخان پاسخ داد «این ملک از پدر به من میراث رسید و اینجوی ماست. امروز به شمشیر داریم و اگر براق قصد ما کند، ما نیز دفع او را مستعد باشیم و اگر راه مصالحت و موافقت سپرد ما نیز طریقۀ خویشان مسلوک داریم». پاسخ آباقاخان همۀ امیدهای براقخان را نقش بر آب کرد و وقوع نبرد را حتمی ساخت. گرچه او همهجا شایع کرد «من ملک خراسان بگیرم تا آوازه رَوَد که براق با لشکر خود به مَردی، خراسان را گرفت». بااینحال، آباقاخان سرزمین خراسان را از فساد و فتنۀ براقیان پاک کرد. یکی از دلایلی که آباقاخان نتوانست تشنجات مرزهای خراسان را بهطور کامل دفع کند و پس از آباقا نیز جانشینانش توفیقی در این زمینه نیافتند، پشتیبانی نکردن مردم از آنان بود، زیرا هنوز حکومت مغولی را نپذیرفته بودند. ایلخان برای جلوگیری از حملۀ جغتائیان تصمیم گرفت جاذبههای اقتصادی خراسان را از بین ببرد و به این شکل، مانع از حملههای جغتاییان به آن سرزمین شود. بر این اساس، ابتدا بنا داشت تا هرات را که مهمترین رکن اقتصادی خراسان آن روزگار بود، ویران کند و سکنهاش را به نقاط دیگر کوچ دهد، اما هرات به یمن موقعیت برجستۀ خود و پادرمیانی دیوانسالاران بزرگ، همچون شمسالدین جوینی، از خطر نابودی رهایی یافت. بااینحال، بهنظر میرسد از آن پس اباقا با نوعی بیاعتنایی به خراسان، از ادامۀ فعالیتهای عمرانی در آن ایالت جلوگیری کرد. با همۀ این بیتوجهیها، هرات از مراکز عمدۀ صنعتی در عهد ایلخانان بوده است، بهویژه آنکه آباقاخان نیز در سال 663قمری بیرون از دروازۀ فیروزآباد شهر هرات، کارخانه و بازاری بنا کرد. همچنین آباقاخان، در سال669، نیشابور را که پیشتر بر اثر زلزله ویران شده بود، بازسازی کرد. فعالیتهای عمرانی دورۀ ایلخانی آباقا فـقط منحصر به شهرهای آذربایجان نبود. یشموت، فرزند آباقا، که زمام ادارۀ خراسان را در اختیار داشت، دستور به آبادانی و مرمت شهرها داد. منابع، گزارشهای فعالیتهای عمرانی او را در شهرهای مرو و بلخ ذکر کردهاند.
خراسان ولیعهدنشین در دورۀ مرگ آباقا تا جلوس غازان
زمانی که آباقا در همدان بیمار شد، ارغون را که حاکم خراسان بود، بهعنوان جانشین خود برگزید. در زمان حکومت ارغون بر خراسان امیر نوروز، پسر ارغونآقا، که حاکم قبلی خراسان بود، در مقام والی نظامی خراسان نیابت شاهزاده ارغون را برعهده داشت و نایبالسلطنۀ خراسان شد. مرگ ناگهانی آباقاخان، مشکلی برای جانشینی او بهوجود آورد. شاهزادگان مغول که اوضاع را نابسامان دیدند، به فکر تعیین جانشین افتادند. بیشتر آنان به احمد تکودار، فرزند هلاکو، مایل بودند، اگرچه برخی هم به سلطنت ارغون، فرزند آباقا، تمایل داشتند. هنگام مرگ آباقاخان، احمد در اردوی شاهی حضور داشت و ارغون در خراسان بهسر میبرد. این موقعیت راه را برای سلطنت احمد فراهم کرد و وی به تخت سلطنت نشست. به گفتۀ شبانکارهای «ارغون خان در خراسان نیک متمکن و بعضی امرا با وی و لشکر تمام» «و به عاقبت احمد راضی گشت بر آن که مملکت خراسان بر ارغون را باشد». ارغون پیوسته هوای تخت پدر و هوس جانشینی او را داشت. او با بهانههای گوناگون و داعیۀ فرمانروایی بر ایالات دیگر، علاوه بر خراسان، مخالفت خود با عمویش، احمد را علنی ساخت و برای گرفتن ملک پدرش، آباقاخان، کمر همت بست. ارغون فرستادگانی به سراسر ایران فرستاد تا املاک عطاملک متوفی را که خاصه و اینجوی خود و پدرش می دانست از عمال او به نفع خزانۀ ارغون در خراسان باز پس گیرند. اما جواب قانع کننده ای دریافت نکرد. پس برای جنگ بهراه افتاد. «ارغون همه وقت در این اندیشه که چگونه سریر سلطنت پایدار از قبضۀ اقتدار عم نامدار به چه تدبیر بیرون آرد و شب و روز در این فکرت جانسوز بیقرار که سلطان احمد را چسان از میان بردارد». در این زمان ایلچی به نزد سلطان احمد فرستاد و علاوه بر خراسان خواست که تومانات عراق و فارس را که به دیوان خاص اختصاص داشت، به او واگذار کند. احمد تکودار به او پیام داد یورت اصلی و ملک مألوف ارغون خطۀ خراسان است و ما از روی شفقت آن ولایت را به او دادیم. در نهایت، در نبرد ارغون با احمد، ارغون با حمایت برخی خوانین و خواتین و امرای نظامی توانست با کودتای خونین و توطئه، تخت و تاج پدر را از دست احمد بستاند.
به گـفتۀ رشـیدالدین همدانی، ارغونخان علاقۀ عجیبی در فعالیتهای عمرانی و بنیان شهرهای جدید داشت. دستور هلاکو در عمارت شهر خبوشان (قوچان) در خراسان و اقدام ارغون در تکمیل عمران و آبادانى آن از اقدامات مهمى است که بهعنوان نمادهاى عمارت دوستى اولین ایلخانان مغول در ایران میتوان ذکر کرد. ارغون هم مانند آباقاخان در زمان پادشاهی خود مجبور شد برای دفاع از سرحدّات شمالی خراسان و ماوراءالنهر سلاح بهدست گیرد و با دشمنان نبرد کند. در سال684ق./ 1285م. ارغون ولایات خراسان، مازندران، قومس و ری را به پسرش، غازان سپرد و او قائممقام پدر شد.
خراسان و ری، قمش و مازندران ز آمویه تا مرز جیحون جهان
به فرزند دلبند غازان سپرد هراسان گرفت و هراسان سپرد
رشیدالدین همدانی نوشته است: «آن ممالک را با لشکرهای بزرگ به وی داده و آن سرحد که از معظمات ثغور است، به وی سپرده و او بر وفق فرمان آن جا میبود و مصالح آن ممالک را ضبط و ترتیب میفرمود و همواره جهت هرگونه مهمات ایلچیان در تردد میبودند و امیرنوروز ملازم میبود و در کار لشکر و امارت سعی و اجتهاد مینمود». امیر نوروز در سال 690قمری به دستور غازانخان بهمنظور رفع خرابیهای شهر هرات وارد این شهر شد و سیف هروی در این زمان از غازانخان با عنوان «پادشاه غازان» یاد کرده است. بعد از این وقایع امیرنوروز که در محیط عزت و شوکت نشو و نما یافته بود و خراسان را ملک طلق خود میپنداشت. در سال 694قمری عصیان ورزید و امرای خراسان را علیه غازانخان شوراند و در جنگی غازان را شکست داد و به ماورالنهر رفت. غازان از سویی به علت نفوذ امیرنوروز در خراسان و از سوی دیگر به دلیل همدستشدن او با جغتاییان که دشمن خطرناکی برای مرزهای شرقی محسوب میشدند، چندین بار افرادی را نزد وی فرستاد و او را به بازگشت تشویق کرد. امیرنوروز هر بار به بهانهای از این کار سرباز میزد. او سپاهی فراهم آورد و از ماوراءالنهر عازم خراسان شد. چون راهی آن دیار شد به قول وصافالحضره «سیلاب خوف و بأس نوروز در دلها چنان جاری شد که اگر مواشی در آب خوردن متنفَر شدی، گفتندی مگر تمثال نوروز دیدهای». پس از پیروزی دوبارۀ غازان و بروز کدورتی بین امیرنوروز و سران مغول مخالف با غازان و وفات ارغونخان، امیرنوروز صلاح خود را در طلب عفو از غازان دید.
در سال 69۰ قمری ارغون فوت کرد. یک هفته پس از مرگ ارغون، ایلچیانی بهسوی سه تن از نامزدهای پادشاهی اعزام شدند. این سه تن عبارت بودند از: پسرش غازان که در خراسان بود، برادرش گیخاتو که در روم بهسر میبرد و پسرعمش بایدو که والی بغداد و دیار بکر بود. در نهایت از بین این سه مدّعی، گیخاتو سمت ایلخانی یافت. در این انتخاب سرعت ورود نامزدان ایلخانی به محل قوریلتای بسیار مؤثر بوده است. معینالدین نطنزی نوشته است: «بعد از ارغون بهواسطۀ آن که غازان در خراسان بود، گیخاتو بر تخت سلطنت مستولی شد». در مدّت ایلخانی گیخاتو، غازان کماکان در خراسان فرمانروا بود. بایدو در اوایل سال 694 قمری بر گیخاتو شورش کرد، چون نیروی خود را کافی نمیدید، به شاهزادۀ غازان که در آن زمان حکومت خراسان را داشت، پیغام فرستاد «شاهزاده به مرکز دولت خرامد و تاج و تخت که ارثاً و مکتسباً به وی میرسد، به جلوس مبارک مزیّن و محلی گرداند». غازان هم پیام داد عازم پایتخت هست، اما در بین راه خبر آمد که گیخاتو بهدست بایدو کشته شده و بایدو از سخن خود سرپیچی کرده و هوس پادشاهی و شهریاری دارد و عدهای از امرا هم بر پادشاهی بایدو متّفق شدهاند. در این زمان پیکی از طرف بایدو با این پیام رسید که «مرا اندیشه و هوس پادشاهی نبود؛ اما بهواسطۀ دوری شاهزاده غازان [غازان در خراسان بود] فتنه و بولغاق در میان الوس افتاد. بدان سبب آقا و اینی اتّفاق کرده مرا به پادشاهی برداشتند و الحاله هرچه درخواست شهزاده باشد، مبذول خواهد بود و در آن باب، مضایقه نه؛ اما باید از هم آنجا که رسیده، مراجعت نماید». غازان توجهی به آن نکرد و به طرف بایدو حرکت کرد تا اینکه پس از رویارویی مختصری، نمایندگان دو طرف در قربانشیر آذربایجان با یکدیگر دیدار و گفتوگو کردند. در این ملاقات مقرر شد علاوه بر خراسان و مازندران، عراق و کرمان و فارس را به غازان خان بدهند و سپس پیمان بستند که قصد همدیگر نکنند. پس از مدّتی تأمل، غازان که در استحکام پیمان بایدو تردید داشت، بیخبر از وی راه بازگشت را در پیش گرفت و به خراسان رفت و امیرنوروز را به جنگ با بایدوخان فرستاد و بایدو اسیر و مقتول شد.
فعالیتهای عمرانی غازان در زمان امارت او در خراسان شروع شد. او « در تژن باورد، بندی بست و چند پاره دیه را آبادان کرد». همچنین در شترکوه خراسان کـوشکی را بـه نام کوشک مراد بنیاد نهاد که تا آن زمان هیچ پادشاهی در آن حدود عمارت نکرده بود. همچنین، رشیدالدین گزارش میدهد، چون آباقاخان درگذشت و پدرش، ارغون خان، او را برای حکومت و سرلشکری به خراسان فرستاد، در شهر خبوشان بتخانه های عالی ساخت.
خراسان ولیعهدنشین در دورۀ ایلخانان مسلمان
ایلخانانی که در این دوره به امارت رسیدند، جواز مشروعیت و اعمال قدرت خود را از خراسان ولیعهدنشین به همراه داشتند. غازان در ایام حیاتش برادر کوچکتر خویش، محمد خدابنده را بهعنوان ولیعهد خراسان و جانشین خود تعیین نمود.
خراسان و مازندران با سپاه برادر خدابنده را داد شاه
وقتی غازانخان در سال 703 درگذشت، محمد اولجاتیو پیش از آنکه خبر مرگ برادرش انتشار یابد با امیرانش مشورت و تصمیم های لازم را اتّخاذ کرد و توانست از شورش امرا و شاهزادگان در خراسان جلوگیری کند. امیر مولای، یکی از امرای غازانی، محرمانه محمد را از اوضاع اردو و خیالات شاهزادگان و امرای سرکش مطلع میساخت؛ بهویژه به او از داعیۀ سلطنت آلافرنگ، پسر گیخاتو خبر داد و به او فهماند این شاهزاده به دستیاری هرقداق، سپهسالار اردوی خراسان، که دختر قتلغشاه، خواهرزادۀ آلافرنگ، همسر اوست، هوای ایلخانی درسر دارد و اگر محمد میخواهد بهآرامی بر تخت بنشیند و اصلاحات برادر را ادامه دهد، نخست باید از جانب آلافرنگ و هرقداق آسوده خاطر شود. محمد صلاح دید پیش از شیوع این خبر کار آلافرنگ و هرقداق را در خراسان بسازد و با این کار در گام نخست از شر غائلهای بزرگ در خراسان رهایی یافت و سپس « به عون تأیید الهی از خطۀ ممالک خراسان که مخیم عساکر منصور و مقام جنود نامحصور بود بر عزیمت صوب عراق و آذربایجان که مقر سریر سلطنت و مستقر رایات مملکت است نهضت فرمود».
در زمان فرمانروایی غازانخان، ملک فخرالدین کرت با تأیید او به حکومت هرات رسید؛ اما مدّتی بعد، یاغی شد و در سال 698 قمری به خراسان حمله کرد. هنگامی که الجایتو به حکومت رسید، دریافت که شرط رسمیتیافتن قدرت او در شرق آن است که ملوک هرات، سروری ایلخانان را بهطور کـامل بـهرسمیت بـشناسند؛ اما ملکفخرالدین به یاغیگری خود ادامه داد و برای تبریک جلوس وی در تبریز حاضر نشد. الجایتو نیز برای بـهاطاعت درآوردن او امرای خود را با سـپاهی بـرای تـصرف هرات به سمت این شهر روانه کرد. اشپولر معتقد است آل کرت تمایل داشتند برای مقابله با سلطۀ تبریز (ایـلخانان) بـا خوانین ماوراءالنهر (جغتاییان) متّحد شوند، اما با سلطۀ ایلخانان بر هرات که بهمنزلۀ شکست جغتاییان بود، این اتّحاد تحقّق نیافت.
روند عمران شهری در عهد ایلخانان با بهحکومترسیدن الجـایتو ادامه یافت، اما با مرگ او کُند و با سقوط سلسلۀ ایلخانی متوقف شد. ساخت شهر آققلعه در دشـت جـوین خراسان از اقدامات الجایتو بوده است.
حملۀ مجدد خانزادگان جغتایی باعث شد الجایتو دربارۀ حـکومت خراسان تجدید نظر کند و حکومت خراسان را که علیالرسم در دست نامزدهای مقام ایلخانی بود به فرزند خود ابوسعید، واگذار کند. حافظ ابرو نوشته است: «چون خبر خرابی خراسان و شکستن لشکر ایشان به اولجایتو سلطان رسید، خاطر خطیر ملتفت احوال آن طرف گردانیده، شهزاده ابوسعید را طلب فرمود و گفت: از آن وقت باز که جد اعلای تو هولاکوخان از ممالک ترکستان به سلطنت ایران زمین آمده است از شهزادگان هرکدام به جاه و رتبت و قدر و منزلت بیشتر بودهاند، امارت خراسان تعلّق بدیشان داشته،... که آن مملکتی مبارک است» و از ایلخانان هر کس در خراسان امارت کرد در آخر به سلطنت رسید و ولیعهد من تو هستی و مرا هیچ کس در جهان به جای تو نیست. مستوفی هم نوشته است: «الجایتو سلطان، شهزادۀ جهان را ابوسعید به پادشاهی خراسان فرستاد». کاشانی هم در این باره چنین گفته است: «شهزاده جهان را ابوسعید به محافظت بلاد خراسان و مازندران که دهلیز آفت و تهافت و سندان مطرقۀ مخافت است با سپاهی بزرگ نامزد فرمود و هر امیری و وزیری فرزندی دلبند یا متعلّقی خویشاوند در رکاب همایون شهزاده روان کرد». سپس ابوسعید را دلداری داد و اداره امور خراسان را به نواب او واگذار کرد و امیر سونج را همراه وی کرد و این امیر در کار لشکر و امارت سعی و تلاش زیادی از خود نشان میداد و همچنین عبدالطیف ابن خواجه رشید را به صاحب دیوانی او مقرر کرد. در این زمان خراسان بهتازگی رونق و رواجی تمام یافته و نام و آوازۀ آن به ممالک اطراف رسیده بود. موضوع پرداخت مخارج سپاه خراسان در زمان ایلخانی الجایتو و ولیعهدی ابوسعید بر خراسان، موجب بروز نخستین اختلاف میان دو وزیر، یعنی رشیدالدین و علیشاه، شد. الجایتو پس از شنیدن این نزاع و اختلاف، فرمان داد مملکت را به دو حوزۀ اداری قسمت کنند. مرکز و جنوب ایران تا سرحدات خراسان را به رشیدالدین سپرد و ادارۀ امور شمال شرقی ایران، بینالنهرین و آسیای صغیر را بر عهدۀ علیشاه گذاشت.
پس از مرگ اولجایتو و روی کار آمدن ابوسعید جوان، باز هم جغتاییان به خراسان حمله کردند. شاهزاده یساور از الوس جغتای در ظاهر برای کمک به ابوسعید و در حقیقت برای تصرف خراسان به خراسان و مازندران حمله کرد، «امرا را گفت که مرا عزیمت آن است که به خراسان رَوَم. چه چنین میشنوم که پادشاهزاده، ابوسعید، بر تخت مملکت جلوس مبارک نفرموده و امرا به سرِ خود در کار ملکداری مدخل میسازند». ابوسعید، امیر حسین گورکان، فرماندۀ بزرگ خود، را به مقابله با او فرستاد که موفّق به قتل یساور شد. در سالهای حکومت ابوسعید خراسان مکانی برای پناه بردن امیرچوپان امیرالامرا شد. زمانی که میان ابوسعید و امیر چوپان اختلاف رخ داد، امیرچوپان به ناچار پس از ترک دربار به خراسان عزیمت کرد. سرانجام، به هرات نزد ملک غیاثالدین آل کرت رفت، ولی غیاثالدین نهتنها از ترس ابوسعید وی را پناه نداد، بلکه با حیله و فریب امیر را بهدام انداخت و کشت. در نهایت، رقابت میان امرای ایلخانان به کشتهشدن امیرنوروز در زمان غازانخان و امیرچوپان در زمان ابوسعید منجر شد. این دو نفر به نوعی از خراسان در برابر الوس جغتای محافظت میکردند و با کشتهشدن آنها توان نظامی ایلخانان در برابر جغتاییان بهشدّت کاهش یافت. به همین دلیل، در سالهای پایانی حکومت ایلخانان، بخشی از شرق ایران در اختیار جغتاییان قرار گرفت.
چگونگی ادارۀ ایالت خراسان توسط ولیعهدها
با آمدن هلاکو به ایران، اوضاع دگرگون شد. هلاکو در حقیقت آمده بود تا بماند و در این بخش از جهان آن روزگار حکومتی برقرار سازد. از این جهت به لوازم و ابزار دیگری نیز نیاز داشت؛ یعنی اهرمی که بتواند قوام حکومت خود را بدان استوار سازد و این اهرم چیزی جز فنون مملکتداری این منطقه از جهان و نیروی انسانی آن نبود. هنگامی که کار شمشیر عنصر مغول در ایران به پایان رسید، کار قلم آغاز شد، رسیدگی به امور کشور در اختیار دیوانسالاران و نخبگان سـیاسی ایـران قرار گرفت. در حقیقت این دیوانسالاران ایرانی بودند که با پشتوانه تجریبات خود اوضاع را در ایالات سر و سامان می دادند.
همان گونه که ذکر شد خراسان یکی از مراکز مهم قلمرو ایلخانان بود که ولیعهد به نیابت از فرمانروا بر این خطه حکمرانی میکرد. نمایندگان ایلخانان در ایالات عنوان «حاکم» و گاه نیز عنوان «والی» داشتند. وظایف نظامی، بهویژه در مناطق خطرناک مرزی به عهدۀ این حکام بود، البته برخی از امور کشوری، بهخصوص در پایان عصر فرمانروایی ایلخانان که جنگ و جدال کمتری وجود داشت نیز از وظایف آنها بهشمار میرفت. فرمانروا به حکام شمشیر، سنجاق، طبل، خلعت و لوح زرین به همراه سر یک شیر میداد که نشان منصب آنها بود. چنان که وقتی غازان بهعنوان حاکم خراسان عازم جنگ با بایدوخان بود، «حتی توق مبارک [علم] و کهورکای خاص [طبل جنگ سلطنتی] را هم جای گذاشته بودند». در ایالات، بهخصوص تا سال 694 قمری حکام اغلب قائممقامی داشتند که نایب نام داشت. این افراد از میان افراد مقبول و محترمِ نزدیک به حکام انتخاب میشدند. این صاحبمنصبان بیش از هر چیز، مسئول امور کشوری، ازجمله مسائل مالیاتی بودند. این که در ایالات «وزیری» وجود داشته باشد فقط در ایالات خراسان و بینالنهرین دیده میشود. قائممقام حاکم گاهی واقعاً وظیفه داشت به نمایندگی از طرف حاکم تمام امور را اداره کند، ازجمله وقتی حاکم همزمان بر چند ایالت حکم میراند و خود در یکی از آن ایالات مستقر بود. اغلب، حاکم و نمایندۀ او هر دو در یک ایالت مشغول بهکار بودند، بهخصوص در ایالتهایی مانند خراسان که تحتنفوذ مغولان قرار داشت. در هر ایالت، حفظ نظم و آرامش عمومی از وظایف نایب بود. به نواب نیز نشانههایی که به حکام میدادند، اعطا میشد. بیشتر نواب از میان افراد خانوادههای ایرانی که در دستگاه دولت اشتغال داشتند و نه از اشراف مغول، انتخاب میشدند. هر زمان فرمانروایی جدید بر تخت ایلخانی مینشست؛ به هرحال تا سال 694 قمری نواب نیز مانند حکام تغییر میکردند؛ بهویژه، وقتی فرمانروای جدید با سلف خود دشمنی داشت. ناگفته نماند که گروهی از این صاحبمنصبان یا فرزندان آنها بعدها دوباره بهکار گمارده میشدند. موروثی بودن مناصب دولتی در این باره بیتأثیر نبود. در دوران زمامداری غازان و جانشینان او منصب نیابت، تقریباً از بین رفت و حکام وظایف آنان را نیز برعهده گرفتند. پس از غازان، از باسقاقان نیز که در مسائل مالیاتی قلمروی شاهان دستنشاندههایی بانفوذ و پرقدرت بودند، دیگر اثری نبود. با وجود دستگاه کامل حکومتی در خراسان، همچنان در منابع با کمبود اطلاعات و ابهامهایی دربارۀ نحوۀ اداره ایالت خراسان روبهرو هستیم.
نتیجهگیری
با یورش مغولان به ایران، ایالت خراسان بهعنوان دروازه ورود و نخستین کانون های برخورد با مغولان، نسبت به سایر نواحی ایران آسیبهای فراوانی را متحمل شد. بعد از حمله مجدّد مغولان و استقرار هلاکو در ایران، خراسان به سایر نقاط ایران ملحق و حکومت ایلخانان شکل گرفت. از آنجا که خراسان دروازه ورود به ایران محسوب می شد و همچنین دارای ویژگیهای استراتژیک، اقتصادی، تجاری و انسانی قابل توجهی بود، ادعای برابری با تبریز بهعنوان تختگاه ایلخانان را داشت، لذا هلاکوخان عزیزترین اولاد خود یعنی اباقا که عنوان ولیعهدی ایلخانی را نیز داشت، به امارت بهترین بلاد یعنی خراسان برگزید. بعد از درگذشت هلاکو این رسم رایجی شد که سایر ایلخانان نیز معتبرترین فرزندان خود را به خراسان بفرستند. چنانچه در دوره ایلخانی اباقا، ارغون، در دوره ارغون، غازان و در عهد غازان، الجایتو و در زمان ایلخانی الجایتو، فرزندش ابوسعید بر این خطه حکمرانی می نمودند. این شاهزادگان که امید میرفت روزی بر تخت ایلخانی بنشینند از طریق حکومت بر خراسان برای بر عهده گرفتن تخت ابلخانی ورزیده و مهیا میشدند. این خانزادگان پس از استقرار در خراسان با کمک دیوانسالاران ایرانی در راه ترمیم خرابیهای مغول کوششهای فراوانی نشان می دادند، آنان تلاش میکردند تشکیلات و تأسیسات اقتصادی، تجاری، بازرگانی خراسان را احیا کنند. هر چند این اقدامات در ابتدا بسیار کند صورت میگرفت، این تحول کوچکی نبود. به نحوی که در پایان حکومت ابوسعید بر ایران خراسان شاهد تحولات جدی در عرصه های اقتصادی، تجاری، بازرگانی، هنری و... بود.
کتابنامه
منابع اصلی
ابنالفوطی، کمالالدین عبدالرزاق بن احمد شیبانی،(۱۳۸۱)، الحوادث الجامعه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ابن بطوطه، محمد بن عبدالله بن محمد بن إبراهیم لَواتی طَنجی، (1359)، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، چاپ دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اَژدری، نورالدین محمد بن محمد،(1381)،غازاننامه منظوم، به کوشش محمود مدبری، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار.
آقسرائی، محمود بن محمد،(۱۳۶۲)، تاریخ سلاجقه یا مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، به اهتمام و تصحیح عثمان توران، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
بناکتی، داود بن محمّد،(1378)، تاریخ بناکتی، به کوشش جعفر شعار، چاپ دوم، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
جوینی، عطاملک، (1388)، تاریخ جهانگشای جوینی، مقدّمه، تصحیح و تعلیقات حبیبالله عباسی و ایرج مهرکی، چاپ دوم، تهران: زوّار.
حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله، (1349)، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام خانبابا بیانی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملّی.
____________، (1349)، جغرافیای حافظ ابرو، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
خواندمیر، غیاثالدین بن همام الدین الحسینی،(1355)، دستور الوزراء، با تصحیح و مقدّمه سعید نفیسی، تهران: اقبال.
________________،(۱۳۸۰)، تاریخ حبیب السیر، ج2و3، چاپ چهارم، تهران: خیام.
سمرقندی، کمال الدّین عبدالرزاق، (۱۳۵۳)، مطلَع سَعدَین و مَجمع بَحرین، به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران: کتابخانه طهوری.
سیفی هروی، سیف بن محمد،(1383)، تاریخنامه هرات، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران: اساطیر.
شبانکارهای، محمد بن علی بن محمد،(۱۳۷۶)، مجمع الأنساب، به تصحیح میرهاشم محدّث، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر.
فصیح خوافی، احمدبن محمّد،(1386)، مجمل فصیحی، ج2، مقدمّه، تصحیح و تحقیق محسن ناجی نصرآبادی، تهران: اساطیر.
کاشانی، ابوالقاسم عبداللّه محمد، (1391)، تاریخ الجایتو، به اهتمام مهین همبلی، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی.
مستوفی، حمدالله، (۱۳۸۱)، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوائی، چاپ چهارم، تهران: امیرکبیر.
_____________، (۱۳89)، نزهه القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لیسترانج، تهران: اساطیر.
میرخواند، محمد بن خاوند شاه بن محمود، (۱۳۸۵)، تاریخ روضه الصّفا، ج 4 و5، به تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
نطنزی، معین الدین، (۱۳۳۶)، منتخب التواریخ معینی(تاریخ ملوک شبانکاره)، به تصحیح ژان اوبن، تهران: خیام.
همدانی، رشید الدین فضل اللّه، (۱۳۶۲)، جامع التواریخ، تصحیح: بهمن کریمی، چا
دکتر شکوفه حسن پور
دکتر فریدون الهیاری
دکتر فیض الله بوشاسب
چکیده
با حمله مغول به خراسان بزرگ، چون این ایالت دروازه ورود مغولان به ایران بود آسیب های فراوانی دید و رونق و شکوفایی خود را از دست داد. اما با استقرار حکومت ایلخانی در ایران، این ایالت یک بار دیگر از زیر بار محنتهای وارده قد علم کرد و ولیعهدنشین ایلخانان گردید. دوران ایلخانان همانند سایر دوران ها رسم بود که ولیعهد جهت ممارست حکومت داری به ایالت مهمی فرستاده میشد. در این زمان ایالت خراسان به دلیل موقعیت سوق الجیشی، اقتصادی، تجاری و انسانی که داشت ولیعهدنشین شد. چنان که در عهد ایلخانی هلاکو، اباقا، در زمان اباقا، ارغون و در زمان ارغون، غازان و در عهد غازان، محمد الجایتو و در زمان محمد الجایتو، ابوسعید عهده دار این منصب بودند و این ایالت به پاس تلاش های ولیعهد های ایلخانی و زحمات دیوانسالاران ایرانی و استعدادهای بالقوه ای که داشت توانست رونق و شکوفایی از دست داده خود را به دست آورد. هدف در این پژوهش شناخت ولیعهدهای ایلخانی و اوضاع خراسان ولیعهدنشین است. مقالۀ حاضر درصدد پاسخ دادن به این دو پرسش است: 1. خراسان ولیعهد نشین در دوره ایلخانان از چه ویژگیهایی برخوردار بود؟ 2. کدام خانزادگان ایلخانی در این ایالت به امارت رسیدند و چه اقداماتی انجام دادند؟ از این روی این پژوهش با چنین رویکردی به روش توصیفی و تحلیلی و بر پایه منابع کتابخانهای به اوضاع خراسان ولیعهدنشین میپردازد.
واژه های کلیدی: ایالت خراسان، مغول، ایلخان، ولیعهد، حکومت.
Khorasan Province, the Ilkhanid Crown Princes’ Residence
Shekofeh Hasanpoor
Ferydon allahyari
Feyz_allah Boshasb
Abstract
The Mongol invasion to Khorasan incurred a huge damage to this province and it lost its prosperity since it was the gateway of Mongol’s entrance to Iran. But with the establishment of the Ilkhanate dynasty in Iran, the once again rose out of the agony and distress and became the prince consort of Ilkhanate. Similar as other periods, it was a custom among ilkhanate that the crown prince was sent to key states for the practice of governance. At this time, due to strategic, economic, and commercial situation and human resources of Khorasan province, it became the prince consort of the government. Where at the time of Hulagu ruling Abaqa held this position, followed by Arghun at the time of Abaqa, Ghazan at the time of Arghun, Muhammad Aljayto at the time of Ghazan, and Abu-Sa’eed in the time of Muhammad Aljayto. This state regained prosperity and its earlier success as a result of the efforts of the Ilkhante crown princes and the Iranian patriarch on its potentials. The aim of this study is to obtain an understanding of the Ilkhante crown princes and the situation of Khorasan at their time. This article attempts to answer these two questions: 1. what are the features of Khorasan as a prince consort during the Ilkhanate dynasty? 2. Which princes held the emirate in this state and what did they do? Through this approach, this study adopts a descriptive analytical method and uses the library documents and references to investigate the situation in Khorasan as a prince consort.
Keywords: Khorasan province, Mongols, Ilkhanate, crown prince, government.
مقدمه
گستردگی قلمروی حکومت هلاکو و تعداد اندک یاران و نیروهای مغولی همراهش، نظارت دقیق بر همۀ امور، از جمله ادارۀ ایالات را برای او دشوار کرده و باعث شده بود، نظارت دربار مرکزی بر تمام نواحی بهصورت یکسان انجام نپذیرد. علاوه بر این موارد، حملات ادامهدار الوس جغتای، دوری پایتخت ایلخانان از مرزهای شرقی، موقعیت استراتژیک و اهمیت اقتصادی و انسانی خراسان باعث شده بود هلاکو تصمیم بگیرد، ایالت خراسان بهصورت مستقیم و تحت نظارت بیواسطۀ دربار مرکزی اداره شود. هلاکوخان جهت اداره ایالت خراسان فرزند معتبر خود اباقاخان را به آن مکان اعزام کرد و این رسم رایجی شد که تا پایان حکومت ایلخانان ادامه یافت. بیشتر شاهزادگانی که برای حکومت این ایالت مهم انتخاب می شدند، عنوان ولیعهدی خانِ وقت را هم دارا بودند و با برعهده گرفتن ادارۀ ایالتی چنین مهم، برای برعهدهگرفتن تختِ خانی ورزیده و آماده میشدند. این شاهزادگان با کمک امرا و دیوانسالاران تلاش میکردند اوضاع اقتصادی، تجاری و فرهنگی خراسان را که در حمله مغول آسیب فراوانی دیده بود، بهبود بخشند و از تعرض الوس جغتای به خراسان جلوگیری و همچنین شورشها و طغیانهای امرا و بزرگان این دیار را سرکوب کنند.
با توجه به این مقدمه و از آن جایی که لازم است پژوهشی مستقل در رابطه با خراسان بهعنوان ایالت ولیعهدنشین ایلخانان انجام شود، به این موضوع پرداخته شده است. البته تاکنون تحقیقات متعددی در ارتباط با خراسان همانند «مناسبات ایلخانان و جغتاییان در عهد فرمانروایی سلطان محمد الجایتو و اباقا خان» صورت گرفته و همچنین کتابی تحت عنوان نظام ایالات در دوره ایلخان نوشته شده است، اما این پژوهش به واکاوی اوضاع خراسان ولیعهدنشین و اقدامات حاکمان و والیانی میپردازد که باید در آیندهای نزدیک بر تخت امارت ایلخانی ایران بنشینند.
جغرافیای خراسان در دورۀ ایلخانان
خراسان در زبان قدیم به معنای خاور زمین است. ولایت خراسان در سدههای نخست هجری بسیار پهناور بود. بهطور کلی، تمام ایالتهای اسلامی در سمت خاور کویر لوت تا کوههای هند، خراسان نام داشت. این پهنۀ گستردۀ جغرافیای تاریخی را خراسان بزرگ میخواندند. خراسان بزرگ بر پایۀ تقسیمات جغرافیایی در دورۀ باستان و سدههای نخست اسلامی در چارچوب تقسیمات کشوریِ امپراتوریهای بزرگ، ایالتی پهناور بود و برای ادارۀ بهتر، تقسیمات داخلی داشت. این ایالتِ پهناور در قرون وسطی به چهار بخش «بلخ، مرو، هرات و نیشابور» تقسیم شده بود. پیش از هجوم مغولان، جمعیت نیشابور و مرو بیش از دو بخش دیگر بود، اما پس از حملۀ مغول، مرو و نیشابور بهشدت تخریب شدند و موقعیت پیشین خود را از دست دادند. با گذشت زمان، هرات موقعیت برتری در خراسان پیدا کرد. ابنبطوطه در زمان ابوسعید ایلخانی، نوشته است: «هرات بزرگترین شهرهای آباد خراسان است. شهرهای خراسان چهار است، دوتا آبادان و دوتا ویران. دوتای آبادان عبارت است از هرات و نیشابور و دوتای ویران عبارت است از بلخ و مرو». پس از تشکیل ایلخانان به سبب ضرورتهای نظامی و موقعیت ویژه خراسان در جغرافیای سیاسی قلمرو ایلخانان برای تأمین مایحتاج و نیاز سپاهیان مغول و پهنه جغرافیایی کوچ اردوهای مغولی، بخصوص بین مناطق ییلاقی و قشلاقی، مازندران بهعنوان پشتوانه خراسان در قلمرو حاکم این ایالت قرار گرفت، البته در قلمرو خراسان دوره ایلخانی هرات توسط ملوک محلی آلکرت بهعنوان یکی از حکومتهای تابعه ایلخانان اداره میشد.
خراسان، تهاجم ویرانگر مغول تا تأسیس حکومت ایلخانی
چنگیزخان با گذر از رود آمودریا توانست شهر بلخ و قلعۀ نصرتکوه را پس از ویرانی و قتلعام اهالی تصرف کرد. او مأموریت تصرف دیگر شهرهای خراسان را بر عهدۀ تولوی، پسر کوچکش، گذاشت. تولوی با سرعت این مأموریت را انجام داد. ظرف دو، سه ماه، آن شهرهای پرجمعیت که هر آبادی آن وسعت یک شهر را داشت، با تمام اطراف و اکناف آن، مانند کف دست صاف کرد. در فاصلۀ زمانی بین تهاجمهای اولیۀ مغول تا زمان ورود هلاکو به ایران و تشکیل سلسلۀ ایلخانی، خراسان، پایگاه نیروهای مغول بود. درحقیقت، چنگیز پس از بازگشت از ایران تمام مناطق فتحشده، به جز خراسان را به حال خویش رها کرد. به نقل از جوینی، مغولان مرکزیتی در توس به فرماندهی امرای اعزامی از دربار مرکزی برپا کردند. این امرا رابطۀ واحدهای نظامی اعزامی مغول به ایران با مرکزیت قراقوروم، حمایت مالی و تدارکاتی از آنها و نیز جمعآوری مالیات و تأسیس اولین تشکیلات اداری مغول را عهدهدار شدند. جنتمور (633-630) اولین امیری بود که بهطور رسمی به حکومت خراسان و مازندران منصوب شد. بعد از او نوسال (637- 633)، گرگوز (641- 637) و امیر ارغون (654- 641) بهترتیب، حکومت خراسان را دردست داشتند. امیر مغول خراسان باید دیگر نواحی تابع حکومت مغول در ایران را نیز اداره میکرد، اما به دلیل مداخلههای نمایندگان الوسها و رؤسای لشکری و رتبه پایین این امیران، نظام اداری مغول با مرکزیت خراسان آشفته بود و به عزل و قتل بعضی از این امیران منجر شد. با ورود هلاکو به خراسان در سال 654قمری این مرکزیت کمرنگ شد و با تشکیل حکومت ایلخانان، خراسان هم به سایر نقاط ایران ملحق شد.
الوس جغتای و خراسان ولیعهدنشین
اولین حضور جغتاییان در عرصۀ تاریخ ایران، به شرکت جغتای در لشکرکشی چنگیزخان به شرق ایران باز میگردد. جغتای در نبرد سند در تعقیب سلطانجلالالدین خوارزمشاه شرکت کرد. زمانیکه جلالالدین با عبور از رود سند گریخت، چنگیز او را مأمور ویرانی آن نواحی کرد تا اگر سلطانجلالالدین بازگشت، «اصلاً مادۀ معاش و انتعاش نیابد». حضور دراز مدت الوس جغتای و تلاش سپاهیان و سرداران آن برای ادامۀ فتوحات مغولان در شرق ایران باعث شد، جغتاییان ادعا کنند آن حدود متعلّق به آنهاست. آنها مدّعی بودند چنگیزخان از حدود جیحون و سند تا هرات را به آنها داده است. جغتاییان همواره از تنگی جا شکایت داشتند و معتقد بودند الوسهای دیگر چنگیزی حصۀ بیشتری نسبت به الوس جغتای یافتهاند. رشیدالدین همدانی نوشته است: «براق [خان الوس جغتای] قوریلتای ساخته با قایدو [خان الوس اکتای] گفت که لشکر ما زیاده شده و این ولایت تحمل ایشان نمیتواند. من از آب خواهم گذشت که ولایت خراسان را بگیرم» تا «علفخوار و ملک و مال بر لشکر او فراخ شود». در این دوره، الوس جغتای به دلیل قرارگرفتن بر سر راه ارتباطی ایلخانان با دربار قاآن بزرگ و همچنین، دعاوی توسعهطلبانه در شرق ایران که به خراسان بهعنوان منبع ثروت مادی و انسانی مینگرستند، بسیار در کانون توجه بود. لزوم آمادگی در برابر منازعات الوس جغتای ایجاب میکرد تا حکومت آن به شاهزادگانی سپرده شود که قرار بود در آینده ایلخان شوند.
جایگاه ژئوپلیتیک، اقتصادی (مالی،کشاورزی، دامداری، صنعت و تجارت) خراسان ولیعهدنشین
خراسان به عنوان یکی از ایالات بزرگ قلمرو ایلخانی از موقعیت استراتژیک ویژه ای برخوردار بود و از عهد ایلخانان تاکنون جایگاه دروازه ورود به ایران را یافت. علاوه بر این موقعیت، خراسان با داشتن مراتع غنی، مراکز صنعتی و پیشهوری فعال، کشاورزی و تجارت پر رونق از اهمیت اقتصادی قابل ملاحظهای برخوردار بود. بر اساس گزارشهای مالی، این ایالت از نظر مالیاتی وضع خاصی داشت. مالیاتهای خطۀ خراسان به همراه دیگر مبالغ مالیاتی ایران جمع نمیشد، بلکه بهصورت جداگانه جمع و به خزانۀ این ایالت واصل میشد و دیوان مرکزی از این ایالت مالیاتی دریافت نمیکرد: «اما در زمان دولت مغول چون اکثر اوقات وزرا و کُتاب دیوان اعلی خراسانی بودهاند، خراسان و قهستان و قومس و مازندران و طبرستان را مملکتی علیحده گرفتهاند و حسابش جداگانه کمتر چیزی بر پادشاهان عرض میکرده و بدین حیله هر سال بمدد خرج لشکر خراسان بیست تومان از این ولایات میستدهاند». اگرچه سخن مستوفی در نهایت حیلتسازی خراسانیانِ دیوان اعلی را میرساند، شاید هم منظور این بوده که به ایالت خراسان که اغلب، ولیعهد در آن حکومت میکرد، اختیارات بیشتری برای مصرف درآمد مالیاتی داده شود. البته این وضع پایدار نماند؛ در زمان ایلخانی محمد الجایتو وقتی او شنید خراسان به سبب ظلم مأموران دولتی دچار خرابی شده است، پسر خواجه رشیدالدین، غیاثالدین محمد را برای نظارت به خراسان فرستاد. غیاثالدین محمد به تنظیم هـزینههاى لشـکر و امور و مصالح خراسان و محاسبۀ حقوق دیوانـى آن ایالت در وجـه خـزانه و داخـل مـحاسبات کشور پرداخت، اما «زمـان امانش نداد و بر آن قرار نماند».
خراسان در کشاورزی و دامداری از مناطق حاصلخیز ایران بود. بادغیس منطقۀ کوهستانی مثلث شکلی که بین هرات و بلخ و سرخس قرار داشت با مراتع سرشار، مکان مناسبی برای زندگی ایلی و دامپروری بهشمار میرفت. همسایۀ شرقی بادغیس نیز ناحیۀ کوهستانی غور و غرجستان بود که آن نیز از همۀ ویژگیهای طبیعی بادغیس و حتی بهتر از آن برخوردار بود، چنان که مراتع غنی و سرسبز این دو ناحیه، بهویژه بادغیس، توجه مغولان را از همان آغاز بهخود جلب کرد. کشاورزی بهویژه در اطراف هرات و نیشابور پررونق بود. کشت میوهها و پرورش کرم ابریشم در زمان مغول اهمیت درخور توجهی در اقتصاد ایران داشت. بادغیس به صادرات پسته مشهور بود. از هرات مقدار زیادی کشمش و پسته و عسل و سایر تنقلات به خارج صادر میشد. در پوشنگ نیز بیش از صد نوع درخت تاک ثمر میداد. رونق محصولات کشاورزی در پوشنگ باعث تأسیس آسیابهای بادی فراوانی در این منطقه شده بود. بهطورکلی، در ولایت خراسان محصولاتی همچون غله، پنبه، انواع میوهها و زعفران کشت میشد.
ویژگی دیگر این ایالت، اقتصاد شهری فعال بود. با اینکه شهرهای ایالت خراسان در نخستین ایلغار مغولان ویران شدند، اما کرکوز به دستور قاآن «کارخانههای نیکو» در شهرهای خراسان تأسیس کرد و آهنگران و پارچهبافان اسیر مغولی را در آنها بهکار گماشت. ایلخانان از برخی صنایع، همچون فلزکاری، تذهیب و نقاشی، نساجی، کاشی، سفال و خزفسازی حمایت میکردند و حتی بعضی از آنها از نظر کیفیت به اوج ظرافت خود رسیدند. نساجی و کارگاههای بافندگی از حمایت ویژۀ مغولان برخوردار بودند و تا آخر عهد نامسلمانی ایلخانان در چندین شهر و منطقه فعال بودند، ازجمله این کارخانه ها، کارخانههای پارچهبافی و نساجی نیشابور، توس و اسفراین بودند که از توجه ویژۀ ارغونخان بهره میبردند. ابنبطوطه نیشابور را دمشق کوچک نامیده و از بازارهای خوب، مساجد و مدارس بسیار و زیبای آن سخن گفته است. همچنین، از بافت پارچههای حریر، همچون نخ و کمخا یاد کرده است که برای فروش به هندوستان ارسال می شده است. او از هرات بهعنوان یکی از شهرهای بسیار بزرگ و آباد خراسان در این زمان نام برده است. با درنظرگرفتن قول مورخان برای دستور اوکتایقان مبنی بر اجازۀ تجدید عمارت هرات و بازگشت پارچهبافان آن شهر و فعالیت آنها میتوان گفت هرات یکی دیگر از این مراکز عمدۀ صنعتی در عهد ایلخانان بوده است. آباقاخان نیز در سال 663 قمری بیرون دروازۀ فیروزآباد شهر هرات، کارخانه و بازاری بنا نهاد. همچنین تولید پارچههای ابریشمی در این عصر بسیار رایج بود و این پارچه ها بهعنوان کالای تجارتی بسیار مهم به مغولستان و چین صادر می شدند و حتی ایلخانان این پارچههای گرانبها را به رسم پیشکش برای حاکمان دیگر ممالک میفرستادند. بارتولد نوشته است: «پارچههای هرات معروف و مخصوصاً بعدها در دورۀ مغول یک نوع پارچه زربفتی را که راه راه و دارای تصاویر بود بس گرانبها میداشتند».
حمایت ایلخانان مغولی از فنون و هنرهای گوناگون اسلامی در پیشرفت صنعت کاشیسازی تأثیر مهمی به جا گذاشت. بهطوری که عالیترین نمونۀ ظروف و کاشی لعابدار همراه با مناظر طبیعی و تخیلی، به این دوره تعلّق دارد. بدیهی است برای پختن و پرداختن این صنعت مهم، کارگاههای مشهوری در قرن هفتم و هشتم در ایران دایر بوده و نیشابور و مشهد یکی از مراکز بسیار مهم کاشیپزی و سفالسازی بوده است. از دیگر هنرهایی که در این زمان توجه ویژهای به آنها شد، هنر معماری و ساختمانسازی بود. ایلخانان پس از تثبیت اوضاع ایران و برقراری آرامش و امنیت به ساخت بناها، مساجد، مدارس و مقابر، به سبک اسلامی همت گماردند؛ مانند گنبد هارونیه در توس و مقبرۀ باشکوه لقمانبابا در سرخس و میل رادکان قوچان.
فرمانروایان مغول برای حفظ منافع خود بازرگانی را تقویت میکردند و این سیاست در دوران سلطنت ایلخانان نیز ادامه یافت. ایالت خراسان از عهد باستان به دلیل قرار گرفتن در مسیر جادۀ تجاری ابریشم و بهعنوان مهمترین ایالت شمال شرقی سرزمینهای اسلامی اهمیت فراوان داشت و بهصورت پل ارتباطی شرق و غرب، مدیترانه را به ایـران و چـین متّصل میکرد. پس از ویران شدن مرو، جادۀ ابریشم بهسوی هرات متمایل شد و از این طریق، بخش اعظم تجارت با هند و چین در خراسان تمرکز یافت. همچنین وجود مناسبات تجاری میان ایران، ترکستان، چین و هند و همچنین تجارت ادویه و گیاهان دارویی در این دوره را رشیدالدین فضلالله گزارش داده است.
خراسان بر سر راههای تجاری شرق و غرب جای گرفته بود. «راههایی که از خراسان و قهستان میگذشت، یکی شاهراه بزرگ خراسان بود که از آن طرف، بسطام داخل خاک خراسان میشد و از آنجا تا نیشابور دو شاخه میگشت: راه شمالی یعنی راه کاروانی از بسطام به جاجرود میرفت و جلگۀ جوین را طی کرده از آزادوار میگذشت و به نیشابور میرسید. راه جنوبی که کوتاهتر از راه شمالی بود، راه چاپاری بود که به نیشابور منتهی میشد». یک منزل بعد از نیشابور در دزباد (قصرالریح)، راه خراسان دو شاخه میشد. راه راست، یعنی راه جنوب شرقی به هرات میرفت. راه سمت چپ از دزباد به شمال شرقی پیچیده به مشهد و توس میرفت، سپس از راه «مزدران» به سرخس در معبر رود تجند میرسید. از سرخس شاهراه خراسان، کویر را طی میکرد و به مرو بزرگ و پس از عبور مجدد از کویر آمل به ساحل جیحون منتهی میشد و در بیرون از خراسان به بخارا میرسید
خراسان مطلع آفتاب سلطنت در دورۀ ایلخانان
همانگونه که ذکر شد، پس از انقراض سلسلۀ خوارزمشاهیان، خراسان ابتدا امارت مخصوصی بود که ملک مشترک سلسلۀ مغول محسوب میشد. پس از تشکیل حکومت ایلخانان در ایران خراسان هم به سایر نقاط ایران ملّحق شد و در این ایالت یکی از نمایندگان خاندان سلطنت و اغلب پسر یا وارث تاج و تخت شاهی حکومت میکرد. تجربۀ حکومت و ملکداری در ایالت خراسان در تاریخ ایران سابقهای دیرینه داشت. کریستنسن نوشته است: «برحسب آیین قدیم که تا روزگار ما نیز باقی است، شاهزادگان به حکومت منصوب میشوند و علیالخصوص شاهزادگانی که امید آن میتوانند داشت که روزی بر تخت شهنشاهی نشینند، باید بهوسیلۀ حکومت یک ولایت عمده، تمرین و ممارست در عمل فرمانروایی کنند. بزرگان که میخواهند بهرام پنجم (بهرام گور) را از جانشینی پدرش محروم کنند، متعذّر میشوند که او هرگز پادشاهی نکرده است تا بدانیم که داند چه باید کردن یا نداند. از جملۀ پادشاهان ساسانی هرمزد اول پیش از آن که بر تخت نشیند والی خراسان بوده است». کمالالدین عبدالرزاق سمرقندی نوشته است: «سلاطین مغول که از نسل چنگیزخان در مملکت ایران پادشاهی کردهاند، همیشه حکومت خراسان به فرزند یا برادر یا معتبرترین امرا مفوض فرمودهاند و هر که حکومت این دیار داشته بعد از حالت ناگزیر پادشاهی سریر سلطنت به او رسیده». چنان که در ایام هلاکوخان اباقا و در زمان اباقا، ارغون و به دورۀ ارغون، غازانخان و به عهد غازانخان، الجایتو و به زمان الجایتو، ابوسعید والی این منطقه بودهاند و اهالی این خاک پاک (خراسان) رعیتهایی حاکم دوست، وفادار و حقشناسند. درحقیقت، خراسان مطلع آفتاب سلطنت در دورۀ ایلخانان بود.
خراسان ولیعهدنشین در دورۀ اول ایلخانان (هلاکو و آباقا)
آمدن هلاکوخـان بـه ایران و تأسیس سلسلۀ ایلخانی، با ثبات سیاسی و به تبع آن، توسعۀ فعالیتهای عمرانی همراه شد. در این دوره، حـضور و نـقش خاندانهای ایرانیِ همیار مغولان در فعالیتهای عمرانی و شهرسازی بسیار چشمگیر بود. معروفترین این دودمانها، خانوادۀ جوینی بود. علاءالدین عطاملک جوینی که پیشتر از «سکان در رعایای خبوشان ربعی از آن قصبه» را خریده بود، هلاکو را به آبادانی خبوشان تشویق کرد. هلاکو از همان بدو ورود و در اولین اقدام دستور بازسازی شـهر خـبوشان را داد. جوینی که خود را محرک اصلی این اقدام میداند، گزارش میدهد هلاکو دستور داد مبالغی از بودجۀ دولتـی بـرای بـازسازی شهر خبوشان اختصاص یابد. علاوه بر این، ارکان دولت و بزرگان و امرا دستور یافتند که هـرکدام جـداگانه عـماراتی را در آن شهرها بسازند. به گفتۀ جوینی، بر اساس دستور هلاکو کاریزها و بازاری ساختند و شـهر بـه سـرعت آباد شد و مردمی که پیش از این، جلای وطن کرده بودند، به شهر بازگشتند و هر کدام جداگانه بنایی برپا کردند.
هلاکو پس از سروسامان دادن به امور مملکت، چون در ناصیۀ پسر بزرگتر خویش، آباقاخان، آثار رشد و نجابت دید. ممالک عراق و خراسان و مازندران را به او تفویض کرد و منصب ولایتعهدی را نیز به وی داد. آباقا هم نیشابور را پایتخت خود قرار داد. در زمان آباقا، براقخان (الوس جغتای) از ماوراءالنهر برای تسخیر خراسان حرکت کرد. وی با تهدید و ارسال سفیری به دربار ایلخانی خواست بخشهایی از خراسان به الوس جغتای واگذار شود و در هنگام عبور از جیحون به تبسین اغول، حکمران خراسان و برادر آباقاخان، پیغام داد، مرغزار بادغیس علفخوار اجداد ما بوده و بادغیس را خالی کنید تا خشم ما فروکش کند. این پیغام بهخوبی، اهداف لشکرکشی و ادعای مالکیت براق خان بر خراسان را نشان میدهد؛ اما آباقاخان پاسخ داد «این ملک از پدر به من میراث رسید و اینجوی ماست. امروز به شمشیر داریم و اگر براق قصد ما کند، ما نیز دفع او را مستعد باشیم و اگر راه مصالحت و موافقت سپرد ما نیز طریقۀ خویشان مسلوک داریم». پاسخ آباقاخان همۀ امیدهای براقخان را نقش بر آب کرد و وقوع نبرد را حتمی ساخت. گرچه او همهجا شایع کرد «من ملک خراسان بگیرم تا آوازه رَوَد که براق با لشکر خود به مَردی، خراسان را گرفت». بااینحال، آباقاخان سرزمین خراسان را از فساد و فتنۀ براقیان پاک کرد. یکی از دلایلی که آباقاخان نتوانست تشنجات مرزهای خراسان را بهطور کامل دفع کند و پس از آباقا نیز جانشینانش توفیقی در این زمینه نیافتند، پشتیبانی نکردن مردم از آنان بود، زیرا هنوز حکومت مغولی را نپذیرفته بودند. ایلخان برای جلوگیری از حملۀ جغتائیان تصمیم گرفت جاذبههای اقتصادی خراسان را از بین ببرد و به این شکل، مانع از حملههای جغتاییان به آن سرزمین شود. بر این اساس، ابتدا بنا داشت تا هرات را که مهمترین رکن اقتصادی خراسان آن روزگار بود، ویران کند و سکنهاش را به نقاط دیگر کوچ دهد، اما هرات به یمن موقعیت برجستۀ خود و پادرمیانی دیوانسالاران بزرگ، همچون شمسالدین جوینی، از خطر نابودی رهایی یافت. بااینحال، بهنظر میرسد از آن پس اباقا با نوعی بیاعتنایی به خراسان، از ادامۀ فعالیتهای عمرانی در آن ایالت جلوگیری کرد. با همۀ این بیتوجهیها، هرات از مراکز عمدۀ صنعتی در عهد ایلخانان بوده است، بهویژه آنکه آباقاخان نیز در سال 663قمری بیرون از دروازۀ فیروزآباد شهر هرات، کارخانه و بازاری بنا کرد. همچنین آباقاخان، در سال669، نیشابور را که پیشتر بر اثر زلزله ویران شده بود، بازسازی کرد. فعالیتهای عمرانی دورۀ ایلخانی آباقا فـقط منحصر به شهرهای آذربایجان نبود. یشموت، فرزند آباقا، که زمام ادارۀ خراسان را در اختیار داشت، دستور به آبادانی و مرمت شهرها داد. منابع، گزارشهای فعالیتهای عمرانی او را در شهرهای مرو و بلخ ذکر کردهاند.
خراسان ولیعهدنشین در دورۀ مرگ آباقا تا جلوس غازان
زمانی که آباقا در همدان بیمار شد، ارغون را که حاکم خراسان بود، بهعنوان جانشین خود برگزید. در زمان حکومت ارغون بر خراسان امیر نوروز، پسر ارغونآقا، که حاکم قبلی خراسان بود، در مقام والی نظامی خراسان نیابت شاهزاده ارغون را برعهده داشت و نایبالسلطنۀ خراسان شد. مرگ ناگهانی آباقاخان، مشکلی برای جانشینی او بهوجود آورد. شاهزادگان مغول که اوضاع را نابسامان دیدند، به فکر تعیین جانشین افتادند. بیشتر آنان به احمد تکودار، فرزند هلاکو، مایل بودند، اگرچه برخی هم به سلطنت ارغون، فرزند آباقا، تمایل داشتند. هنگام مرگ آباقاخان، احمد در اردوی شاهی حضور داشت و ارغون در خراسان بهسر میبرد. این موقعیت راه را برای سلطنت احمد فراهم کرد و وی به تخت سلطنت نشست. به گفتۀ شبانکارهای «ارغون خان در خراسان نیک متمکن و بعضی امرا با وی و لشکر تمام» «و به عاقبت احمد راضی گشت بر آن که مملکت خراسان بر ارغون را باشد». ارغون پیوسته هوای تخت پدر و هوس جانشینی او را داشت. او با بهانههای گوناگون و داعیۀ فرمانروایی بر ایالات دیگر، علاوه بر خراسان، مخالفت خود با عمویش، احمد را علنی ساخت و برای گرفتن ملک پدرش، آباقاخان، کمر همت بست. ارغون فرستادگانی به سراسر ایران فرستاد تا املاک عطاملک متوفی را که خاصه و اینجوی خود و پدرش می دانست از عمال او به نفع خزانۀ ارغون در خراسان باز پس گیرند. اما جواب قانع کننده ای دریافت نکرد. پس برای جنگ بهراه افتاد. «ارغون همه وقت در این اندیشه که چگونه سریر سلطنت پایدار از قبضۀ اقتدار عم نامدار به چه تدبیر بیرون آرد و شب و روز در این فکرت جانسوز بیقرار که سلطان احمد را چسان از میان بردارد». در این زمان ایلچی به نزد سلطان احمد فرستاد و علاوه بر خراسان خواست که تومانات عراق و فارس را که به دیوان خاص اختصاص داشت، به او واگذار کند. احمد تکودار به او پیام داد یورت اصلی و ملک مألوف ارغون خطۀ خراسان است و ما از روی شفقت آن ولایت را به او دادیم. در نهایت، در نبرد ارغون با احمد، ارغون با حمایت برخی خوانین و خواتین و امرای نظامی توانست با کودتای خونین و توطئه، تخت و تاج پدر را از دست احمد بستاند.
به گـفتۀ رشـیدالدین همدانی، ارغونخان علاقۀ عجیبی در فعالیتهای عمرانی و بنیان شهرهای جدید داشت. دستور هلاکو در عمارت شهر خبوشان (قوچان) در خراسان و اقدام ارغون در تکمیل عمران و آبادانى آن از اقدامات مهمى است که بهعنوان نمادهاى عمارت دوستى اولین ایلخانان مغول در ایران میتوان ذکر کرد. ارغون هم مانند آباقاخان در زمان پادشاهی خود مجبور شد برای دفاع از سرحدّات شمالی خراسان و ماوراءالنهر سلاح بهدست گیرد و با دشمنان نبرد کند. در سال684ق./ 1285م. ارغون ولایات خراسان، مازندران، قومس و ری را به پسرش، غازان سپرد و او قائممقام پدر شد.
خراسان و ری، قمش و مازندران ز آمویه تا مرز جیحون جهان
به فرزند دلبند غازان سپرد هراسان گرفت و هراسان سپرد
رشیدالدین همدانی نوشته است: «آن ممالک را با لشکرهای بزرگ به وی داده و آن سرحد که از معظمات ثغور است، به وی سپرده و او بر وفق فرمان آن جا میبود و مصالح آن ممالک را ضبط و ترتیب میفرمود و همواره جهت هرگونه مهمات ایلچیان در تردد میبودند و امیرنوروز ملازم میبود و در کار لشکر و امارت سعی و اجتهاد مینمود». امیر نوروز در سال 690قمری به دستور غازانخان بهمنظور رفع خرابیهای شهر هرات وارد این شهر شد و سیف هروی در این زمان از غازانخان با عنوان «پادشاه غازان» یاد کرده است. بعد از این وقایع امیرنوروز که در محیط عزت و شوکت نشو و نما یافته بود و خراسان را ملک طلق خود میپنداشت. در سال 694قمری عصیان ورزید و امرای خراسان را علیه غازانخان شوراند و در جنگی غازان را شکست داد و به ماورالنهر رفت. غازان از سویی به علت نفوذ امیرنوروز در خراسان و از سوی دیگر به دلیل همدستشدن او با جغتاییان که دشمن خطرناکی برای مرزهای شرقی محسوب میشدند، چندین بار افرادی را نزد وی فرستاد و او را به بازگشت تشویق کرد. امیرنوروز هر بار به بهانهای از این کار سرباز میزد. او سپاهی فراهم آورد و از ماوراءالنهر عازم خراسان شد. چون راهی آن دیار شد به قول وصافالحضره «سیلاب خوف و بأس نوروز در دلها چنان جاری شد که اگر مواشی در آب خوردن متنفَر شدی، گفتندی مگر تمثال نوروز دیدهای». پس از پیروزی دوبارۀ غازان و بروز کدورتی بین امیرنوروز و سران مغول مخالف با غازان و وفات ارغونخان، امیرنوروز صلاح خود را در طلب عفو از غازان دید.
در سال 69۰ قمری ارغون فوت کرد. یک هفته پس از مرگ ارغون، ایلچیانی بهسوی سه تن از نامزدهای پادشاهی اعزام شدند. این سه تن عبارت بودند از: پسرش غازان که در خراسان بود، برادرش گیخاتو که در روم بهسر میبرد و پسرعمش بایدو که والی بغداد و دیار بکر بود. در نهایت از بین این سه مدّعی، گیخاتو سمت ایلخانی یافت. در این انتخاب سرعت ورود نامزدان ایلخانی به محل قوریلتای بسیار مؤثر بوده است. معینالدین نطنزی نوشته است: «بعد از ارغون بهواسطۀ آن که غازان در خراسان بود، گیخاتو بر تخت سلطنت مستولی شد». در مدّت ایلخانی گیخاتو، غازان کماکان در خراسان فرمانروا بود. بایدو در اوایل سال 694 قمری بر گیخاتو شورش کرد، چون نیروی خود را کافی نمیدید، به شاهزادۀ غازان که در آن زمان حکومت خراسان را داشت، پیغام فرستاد «شاهزاده به مرکز دولت خرامد و تاج و تخت که ارثاً و مکتسباً به وی میرسد، به جلوس مبارک مزیّن و محلی گرداند». غازان هم پیام داد عازم پایتخت هست، اما در بین راه خبر آمد که گیخاتو بهدست بایدو کشته شده و بایدو از سخن خود سرپیچی کرده و هوس پادشاهی و شهریاری دارد و عدهای از امرا هم بر پادشاهی بایدو متّفق شدهاند. در این زمان پیکی از طرف بایدو با این پیام رسید که «مرا اندیشه و هوس پادشاهی نبود؛ اما بهواسطۀ دوری شاهزاده غازان [غازان در خراسان بود] فتنه و بولغاق در میان الوس افتاد. بدان سبب آقا و اینی اتّفاق کرده مرا به پادشاهی برداشتند و الحاله هرچه درخواست شهزاده باشد، مبذول خواهد بود و در آن باب، مضایقه نه؛ اما باید از هم آنجا که رسیده، مراجعت نماید». غازان توجهی به آن نکرد و به طرف بایدو حرکت کرد تا اینکه پس از رویارویی مختصری، نمایندگان دو طرف در قربانشیر آذربایجان با یکدیگر دیدار و گفتوگو کردند. در این ملاقات مقرر شد علاوه بر خراسان و مازندران، عراق و کرمان و فارس را به غازان خان بدهند و سپس پیمان بستند که قصد همدیگر نکنند. پس از مدّتی تأمل، غازان که در استحکام پیمان بایدو تردید داشت، بیخبر از وی راه بازگشت را در پیش گرفت و به خراسان رفت و امیرنوروز را به جنگ با بایدوخان فرستاد و بایدو اسیر و مقتول شد.
فعالیتهای عمرانی غازان در زمان امارت او در خراسان شروع شد. او « در تژن باورد، بندی بست و چند پاره دیه را آبادان کرد». همچنین در شترکوه خراسان کـوشکی را بـه نام کوشک مراد بنیاد نهاد که تا آن زمان هیچ پادشاهی در آن حدود عمارت نکرده بود. همچنین، رشیدالدین گزارش میدهد، چون آباقاخان درگذشت و پدرش، ارغون خان، او را برای حکومت و سرلشکری به خراسان فرستاد، در شهر خبوشان بتخانه های عالی ساخت.
خراسان ولیعهدنشین در دورۀ ایلخانان مسلمان
ایلخانانی که در این دوره به امارت رسیدند، جواز مشروعیت و اعمال قدرت خود را از خراسان ولیعهدنشین به همراه داشتند. غازان در ایام حیاتش برادر کوچکتر خویش، محمد خدابنده را بهعنوان ولیعهد خراسان و جانشین خود تعیین نمود.
خراسان و مازندران با سپاه برادر خدابنده را داد شاه
وقتی غازانخان در سال 703 درگذشت، محمد اولجاتیو پیش از آنکه خبر مرگ برادرش انتشار یابد با امیرانش مشورت و تصمیم های لازم را اتّخاذ کرد و توانست از شورش امرا و شاهزادگان در خراسان جلوگیری کند. امیر مولای، یکی از امرای غازانی، محرمانه محمد را از اوضاع اردو و خیالات شاهزادگان و امرای سرکش مطلع میساخت؛ بهویژه به او از داعیۀ سلطنت آلافرنگ، پسر گیخاتو خبر داد و به او فهماند این شاهزاده به دستیاری هرقداق، سپهسالار اردوی خراسان، که دختر قتلغشاه، خواهرزادۀ آلافرنگ، همسر اوست، هوای ایلخانی درسر دارد و اگر محمد میخواهد بهآرامی بر تخت بنشیند و اصلاحات برادر را ادامه دهد، نخست باید از جانب آلافرنگ و هرقداق آسوده خاطر شود. محمد صلاح دید پیش از شیوع این خبر کار آلافرنگ و هرقداق را در خراسان بسازد و با این کار در گام نخست از شر غائلهای بزرگ در خراسان رهایی یافت و سپس « به عون تأیید الهی از خطۀ ممالک خراسان که مخیم عساکر منصور و مقام جنود نامحصور بود بر عزیمت صوب عراق و آذربایجان که مقر سریر سلطنت و مستقر رایات مملکت است نهضت فرمود».
در زمان فرمانروایی غازانخان، ملک فخرالدین کرت با تأیید او به حکومت هرات رسید؛ اما مدّتی بعد، یاغی شد و در سال 698 قمری به خراسان حمله کرد. هنگامی که الجایتو به حکومت رسید، دریافت که شرط رسمیتیافتن قدرت او در شرق آن است که ملوک هرات، سروری ایلخانان را بهطور کـامل بـهرسمیت بـشناسند؛ اما ملکفخرالدین به یاغیگری خود ادامه داد و برای تبریک جلوس وی در تبریز حاضر نشد. الجایتو نیز برای بـهاطاعت درآوردن او امرای خود را با سـپاهی بـرای تـصرف هرات به سمت این شهر روانه کرد. اشپولر معتقد است آل کرت تمایل داشتند برای مقابله با سلطۀ تبریز (ایـلخانان) بـا خوانین ماوراءالنهر (جغتاییان) متّحد شوند، اما با سلطۀ ایلخانان بر هرات که بهمنزلۀ شکست جغتاییان بود، این اتّحاد تحقّق نیافت.
روند عمران شهری در عهد ایلخانان با بهحکومترسیدن الجـایتو ادامه یافت، اما با مرگ او کُند و با سقوط سلسلۀ ایلخانی متوقف شد. ساخت شهر آققلعه در دشـت جـوین خراسان از اقدامات الجایتو بوده است.
حملۀ مجدد خانزادگان جغتایی باعث شد الجایتو دربارۀ حـکومت خراسان تجدید نظر کند و حکومت خراسان را که علیالرسم در دست نامزدهای مقام ایلخانی بود به فرزند خود ابوسعید، واگذار کند. حافظ ابرو نوشته است: «چون خبر خرابی خراسان و شکستن لشکر ایشان به اولجایتو سلطان رسید، خاطر خطیر ملتفت احوال آن طرف گردانیده، شهزاده ابوسعید را طلب فرمود و گفت: از آن وقت باز که جد اعلای تو هولاکوخان از ممالک ترکستان به سلطنت ایران زمین آمده است از شهزادگان هرکدام به جاه و رتبت و قدر و منزلت بیشتر بودهاند، امارت خراسان تعلّق بدیشان داشته،... که آن مملکتی مبارک است» و از ایلخانان هر کس در خراسان امارت کرد در آخر به سلطنت رسید و ولیعهد من تو هستی و مرا هیچ کس در جهان به جای تو نیست. مستوفی هم نوشته است: «الجایتو سلطان، شهزادۀ جهان را ابوسعید به پادشاهی خراسان فرستاد». کاشانی هم در این باره چنین گفته است: «شهزاده جهان را ابوسعید به محافظت بلاد خراسان و مازندران که دهلیز آفت و تهافت و سندان مطرقۀ مخافت است با سپاهی بزرگ نامزد فرمود و هر امیری و وزیری فرزندی دلبند یا متعلّقی خویشاوند در رکاب همایون شهزاده روان کرد». سپس ابوسعید را دلداری داد و اداره امور خراسان را به نواب او واگذار کرد و امیر سونج را همراه وی کرد و این امیر در کار لشکر و امارت سعی و تلاش زیادی از خود نشان میداد و همچنین عبدالطیف ابن خواجه رشید را به صاحب دیوانی او مقرر کرد. در این زمان خراسان بهتازگی رونق و رواجی تمام یافته و نام و آوازۀ آن به ممالک اطراف رسیده بود. موضوع پرداخت مخارج سپاه خراسان در زمان ایلخانی الجایتو و ولیعهدی ابوسعید بر خراسان، موجب بروز نخستین اختلاف میان دو وزیر، یعنی رشیدالدین و علیشاه، شد. الجایتو پس از شنیدن این نزاع و اختلاف، فرمان داد مملکت را به دو حوزۀ اداری قسمت کنند. مرکز و جنوب ایران تا سرحدات خراسان را به رشیدالدین سپرد و ادارۀ امور شمال شرقی ایران، بینالنهرین و آسیای صغیر را بر عهدۀ علیشاه گذاشت.
پس از مرگ اولجایتو و روی کار آمدن ابوسعید جوان، باز هم جغتاییان به خراسان حمله کردند. شاهزاده یساور از الوس جغتای در ظاهر برای کمک به ابوسعید و در حقیقت برای تصرف خراسان به خراسان و مازندران حمله کرد، «امرا را گفت که مرا عزیمت آن است که به خراسان رَوَم. چه چنین میشنوم که پادشاهزاده، ابوسعید، بر تخت مملکت جلوس مبارک نفرموده و امرا به سرِ خود در کار ملکداری مدخل میسازند». ابوسعید، امیر حسین گورکان، فرماندۀ بزرگ خود، را به مقابله با او فرستاد که موفّق به قتل یساور شد. در سالهای حکومت ابوسعید خراسان مکانی برای پناه بردن امیرچوپان امیرالامرا شد. زمانی که میان ابوسعید و امیر چوپان اختلاف رخ داد، امیرچوپان به ناچار پس از ترک دربار به خراسان عزیمت کرد. سرانجام، به هرات نزد ملک غیاثالدین آل کرت رفت، ولی غیاثالدین نهتنها از ترس ابوسعید وی را پناه نداد، بلکه با حیله و فریب امیر را بهدام انداخت و کشت. در نهایت، رقابت میان امرای ایلخانان به کشتهشدن امیرنوروز در زمان غازانخان و امیرچوپان در زمان ابوسعید منجر شد. این دو نفر به نوعی از خراسان در برابر الوس جغتای محافظت میکردند و با کشتهشدن آنها توان نظامی ایلخانان در برابر جغتاییان بهشدّت کاهش یافت. به همین دلیل، در سالهای پایانی حکومت ایلخانان، بخشی از شرق ایران در اختیار جغتاییان قرار گرفت.
چگونگی ادارۀ ایالت خراسان توسط ولیعهدها
با آمدن هلاکو به ایران، اوضاع دگرگون شد. هلاکو در حقیقت آمده بود تا بماند و در این بخش از جهان آن روزگار حکومتی برقرار سازد. از این جهت به لوازم و ابزار دیگری نیز نیاز داشت؛ یعنی اهرمی که بتواند قوام حکومت خود را بدان استوار سازد و این اهرم چیزی جز فنون مملکتداری این منطقه از جهان و نیروی انسانی آن نبود. هنگامی که کار شمشیر عنصر مغول در ایران به پایان رسید، کار قلم آغاز شد، رسیدگی به امور کشور در اختیار دیوانسالاران و نخبگان سـیاسی ایـران قرار گرفت. در حقیقت این دیوانسالاران ایرانی بودند که با پشتوانه تجریبات خود اوضاع را در ایالات سر و سامان می دادند.
همان گونه که ذکر شد خراسان یکی از مراکز مهم قلمرو ایلخانان بود که ولیعهد به نیابت از فرمانروا بر این خطه حکمرانی میکرد. نمایندگان ایلخانان در ایالات عنوان «حاکم» و گاه نیز عنوان «والی» داشتند. وظایف نظامی، بهویژه در مناطق خطرناک مرزی به عهدۀ این حکام بود، البته برخی از امور کشوری، بهخصوص در پایان عصر فرمانروایی ایلخانان که جنگ و جدال کمتری وجود داشت نیز از وظایف آنها بهشمار میرفت. فرمانروا به حکام شمشیر، سنجاق، طبل، خلعت و لوح زرین به همراه سر یک شیر میداد که نشان منصب آنها بود. چنان که وقتی غازان بهعنوان حاکم خراسان عازم جنگ با بایدوخان بود، «حتی توق مبارک [علم] و کهورکای خاص [طبل جنگ سلطنتی] را هم جای گذاشته بودند». در ایالات، بهخصوص تا سال 694 قمری حکام اغلب قائممقامی داشتند که نایب نام داشت. این افراد از میان افراد مقبول و محترمِ نزدیک به حکام انتخاب میشدند. این صاحبمنصبان بیش از هر چیز، مسئول امور کشوری، ازجمله مسائل مالیاتی بودند. این که در ایالات «وزیری» وجود داشته باشد فقط در ایالات خراسان و بینالنهرین دیده میشود. قائممقام حاکم گاهی واقعاً وظیفه داشت به نمایندگی از طرف حاکم تمام امور را اداره کند، ازجمله وقتی حاکم همزمان بر چند ایالت حکم میراند و خود در یکی از آن ایالات مستقر بود. اغلب، حاکم و نمایندۀ او هر دو در یک ایالت مشغول بهکار بودند، بهخصوص در ایالتهایی مانند خراسان که تحتنفوذ مغولان قرار داشت. در هر ایالت، حفظ نظم و آرامش عمومی از وظایف نایب بود. به نواب نیز نشانههایی که به حکام میدادند، اعطا میشد. بیشتر نواب از میان افراد خانوادههای ایرانی که در دستگاه دولت اشتغال داشتند و نه از اشراف مغول، انتخاب میشدند. هر زمان فرمانروایی جدید بر تخت ایلخانی مینشست؛ به هرحال تا سال 694 قمری نواب نیز مانند حکام تغییر میکردند؛ بهویژه، وقتی فرمانروای جدید با سلف خود دشمنی داشت. ناگفته نماند که گروهی از این صاحبمنصبان یا فرزندان آنها بعدها دوباره بهکار گمارده میشدند. موروثی بودن مناصب دولتی در این باره بیتأثیر نبود. در دوران زمامداری غازان و جانشینان او منصب نیابت، تقریباً از بین رفت و حکام وظایف آنان را نیز برعهده گرفتند. پس از غازان، از باسقاقان نیز که در مسائل مالیاتی قلمروی شاهان دستنشاندههایی بانفوذ و پرقدرت بودند، دیگر اثری نبود. با وجود دستگاه کامل حکومتی در خراسان، همچنان در منابع با کمبود اطلاعات و ابهامهایی دربارۀ نحوۀ اداره ایالت خراسان روبهرو هستیم.
نتیجهگیری
با یورش مغولان به ایران، ایالت خراسان بهعنوان دروازه ورود و نخستین کانون های برخورد با مغولان، نسبت به سایر نواحی ایران آسیبهای فراوانی را متحمل شد. بعد از حمله مجدّد مغولان و استقرار هلاکو در ایران، خراسان به سایر نقاط ایران ملحق و حکومت ایلخانان شکل گرفت. از آنجا که خراسان دروازه ورود به ایران محسوب می شد و همچنین دارای ویژگیهای استراتژیک، اقتصادی، تجاری و انسانی قابل توجهی بود، ادعای برابری با تبریز بهعنوان تختگاه ایلخانان را داشت، لذا هلاکوخان عزیزترین اولاد خود یعنی اباقا که عنوان ولیعهدی ایلخانی را نیز داشت، به امارت بهترین بلاد یعنی خراسان برگزید. بعد از درگذشت هلاکو این رسم رایجی شد که سایر ایلخانان نیز معتبرترین فرزندان خود را به خراسان بفرستند. چنانچه در دوره ایلخانی اباقا، ارغون، در دوره ارغون، غازان و در عهد غازان، الجایتو و در زمان ایلخانی الجایتو، فرزندش ابوسعید بر این خطه حکمرانی می نمودند. این شاهزادگان که امید میرفت روزی بر تخت ایلخانی بنشینند از طریق حکومت بر خراسان برای بر عهده گرفتن تخت ابلخانی ورزیده و مهیا میشدند. این خانزادگان پس از استقرار در خراسان با کمک دیوانسالاران ایرانی در راه ترمیم خرابیهای مغول کوششهای فراوانی نشان می دادند، آنان تلاش میکردند تشکیلات و تأسیسات اقتصادی، تجاری، بازرگانی خراسان را احیا کنند. هر چند این اقدامات در ابتدا بسیار کند صورت میگرفت، این تحول کوچکی نبود. به نحوی که در پایان حکومت ابوسعید بر ایران خراسان شاهد تحولات جدی در عرصه های اقتصادی، تجاری، بازرگانی، هنری و... بود.
کتابنامه
منابع اصلی
ابنالفوطی، کمالالدین عبدالرزاق بن احمد شیبانی،(۱۳۸۱)، الحوادث الجامعه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ابن بطوطه، محمد بن عبدالله بن محمد بن إبراهیم لَواتی طَنجی، (1359)، سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، چاپ دوم، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اَژدری، نورالدین محمد بن محمد،(1381)،غازاننامه منظوم، به کوشش محمود مدبری، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار.
آقسرائی، محمود بن محمد،(۱۳۶۲)، تاریخ سلاجقه یا مسامره الاخبار و مسایره الاخیار، به اهتمام و تصحیح عثمان توران، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
بناکتی، داود بن محمّد،(1378)، تاریخ بناکتی، به کوشش جعفر شعار، چاپ دوم، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
جوینی، عطاملک، (1388)، تاریخ جهانگشای جوینی، مقدّمه، تصحیح و تعلیقات حبیبالله عباسی و ایرج مهرکی، چاپ دوم، تهران: زوّار.
حافظ ابرو، شهاب الدین عبدالله، (1349)، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به اهتمام خانبابا بیانی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملّی.
____________، (1349)، جغرافیای حافظ ابرو، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
خواندمیر، غیاثالدین بن همام الدین الحسینی،(1355)، دستور الوزراء، با تصحیح و مقدّمه سعید نفیسی، تهران: اقبال.
________________،(۱۳۸۰)، تاریخ حبیب السیر، ج2و3، چاپ چهارم، تهران: خیام.
سمرقندی، کمال الدّین عبدالرزاق، (۱۳۵۳)، مطلَع سَعدَین و مَجمع بَحرین، به اهتمام عبدالحسین نوائی، تهران: کتابخانه طهوری.
سیفی هروی، سیف بن محمد،(1383)، تاریخنامه هرات، تصحیح غلامرضا طباطبائی مجد، تهران: اساطیر.
شبانکارهای، محمد بن علی بن محمد،(۱۳۷۶)، مجمع الأنساب، به تصحیح میرهاشم محدّث، چاپ دوم، تهران: امیرکبیر.
فصیح خوافی، احمدبن محمّد،(1386)، مجمل فصیحی، ج2، مقدمّه، تصحیح و تحقیق محسن ناجی نصرآبادی، تهران: اساطیر.
کاشانی، ابوالقاسم عبداللّه محمد، (1391)، تاریخ الجایتو، به اهتمام مهین همبلی، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی.
مستوفی، حمدالله، (۱۳۸۱)، تاریخ گزیده، به اهتمام عبدالحسین نوائی، چاپ چهارم، تهران: امیرکبیر.
_____________، (۱۳89)، نزهه القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لیسترانج، تهران: اساطیر.
میرخواند، محمد بن خاوند شاه بن محمود، (۱۳۸۵)، تاریخ روضه الصّفا، ج 4 و5، به تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر، چاپ دوم، تهران: اساطیر.
نطنزی، معین الدین، (۱۳۳۶)، منتخب التواریخ معینی(تاریخ ملوک شبانکاره)، به تصحیح ژان اوبن، تهران: خیام.
همدانی، رشید الدین فضل اللّه، (۱۳۶۲)، جامع التواریخ، تصحیح: بهمن کریمی، چا